نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

گلچینی از بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در مورد حضرت ولی‌عصر ارواحنا له‌الفداه

 
 
 

شعارهای انقلاب اسلامی محقق می‌شود/ خود را برای سربازی امام زمان آماده کنید/ فقط نشستن و اشک ریختن فایده ندارد!  پایگاه اطلاع‌رسانی khamenei.ir، گلچینی از بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در مورد حضرت ولی‌عصر ارواحنا له‌الفداه را منتشر کرده است.
 

* این، آینده‌ی قطعی شماست

ملت ایران به فضل پروردگار، با هدایت الهی، با کمکهای معنوی غیبی و با ادعیه‌ی زاکیه و هدایتهای معنوی ولیالله‌الاعظم ارواحنافداه خواهد توانست تمدن اسلامی را بار دیگر در عالم سربلند کند و کاخ با عظمت تمدن اسلامی را برافراشته نماید. این، آینده‌ی قطعی شماست. جوانان، خودشان را برای این حرکت عظیم آماده کنند. نیروهای مؤمن و مخلص، این را هدف قرار دهند.
دیدار ایثارگران 76.5.29
 
* قبل از فرج، آسایش و راحت‌طلبی و عافیت نیست!

قبل از دوران مهدی موعود، آسایش و راحت‌طلبی و عافیت نیست... ت. قبل از ظهور مهدی موعود، در میدانهای مجاهدت، انسانهای پاک امتحان میشوند؛ در کوره‌های آزمایش وارد میشوند و سربلند بیرون میآیند و جهان به دوران آرمانی و هدفىِ مهدی موعود(ارواحنافداه) روزبه‌روز نزدیکتر میشود؛ این، آن امید بزرگ است؛ لذا روز نیمه‌ی شعبان، روز عید بزرگ است.
دیدار با مردم قم 70.11.30
 
* حقیقت انتظار

انتظار، یعنی دل سرشار از امید بودن نسبت به پایان راه زندگی بشر. ممکن است کسانی آن دوران را نبینند و نتوانند درک کنند - فاصله هست - اما بلاشک آن دوران وجود دارد؛ لذا تبریک این عید - که عید امید و عید انتظار فرج و گشایش است - درست نقطه‌ی مقابل آن چیزی است که دشمن میخواهد به وجود بیاورد.

ما آن وقتی میتوانیم حقیقتاً منتظر به حساب بیاییم که زمینه را آماده کنیم. برای ظهور مهدی موعود(ارواحنافداه) زمینه باید آماده بشود؛ و آن عبارت از عمل کردن به احکام اسلامی و حاکمیت قرآن و اسلام است. اولین قدم برای حاکمیت اسلام و برای نزدیک شدن ملتهای مسلمان به عهد ظهور مهدی موعود (ارواحنافداه و عجّل‌اللَّه‌فرجه)، به‌وسیله‌ی ملت ایران برداشته شده است؛ و آن، ایجاد حاکمیت قرآن است؛
دیدار به مناسبت میلاد حضرت مهدی (عج) 76.9.25
 
* باید زمینه را آماده کنی

مسأله‌ی ولادت حضرت مهدی علیه‌الصّلاةوالسّلام‌وعجّل‌اللَّه‌تعالیفرجه‌الشّریف، از این جهت هم حائز اهمیت است که مسأله‌ی انتظار و دوران موعود را که در مذهب ما، بلکه در دین مقدّس اسلام ترسیم شده است - دوران موعود آخرالزّمان؛ دوران مهدویت - ما به یاد بیاوریم، روی آن تکیه کنیم و بر روی آن مطالعه و دقّت و بحثهای مفیدی انجام گیرد. شما باید زمینه را آماده کنی، تا آن بزرگوار بتواند بیاید و در آن زمینه‌ی آماده، اقدام فرماید. از صفر که نمیشود شروع کرد! جامعه‌ای میتواند پذیرای مهدی موعود ارواحنافداه باشد که در آن آمادگی و قابلیت باشد، والّا مثل انبیا و اولیای طول تاریخ میشود
در دیدار با پاسداران 68.12.10
 

شعارهای انقلاب اسلامی محقق می‌شود/ خود را برای سربازی امام زمان آماده کنید/ فقط نشستن و اشک ریختن فایده ندارد!


* دنیا را از عدل و داد پر میکند و ظلم را ریشه‌کن میسازد

خصوصیت مهدی موعود(عجل‌الله‌تعالیفرجه‌وارواحنافداه) در نظر مسلمانان این است که: «یملأالله به‌الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا». عدل و داد، استقرار عدالت در جامعه، از بین بردن ظلم از سطح زمین، خصوصیت مهدی موعود است... ت. بشر به سمت آن چیزی حرکت میکند که مظهر آن، وجود مقدس مهدی(علیه‌الصلاةوالسلام‌و عجل‌الله‌تعالیفرجه‌الشریف) باشد و او کسی است که در احادیث متواتر وارد شده که دنیا را از عدل و داد پر میکند و ظلم را ریشه‌کن میسازد.
سخنرانی در خجسته سالروز ولادت امام زمان(عج)68.12.22
 
* باید در آن جهت تلاش و کار کنیم

ما که منتظر امام زمان هستیم، باید در جهتی که حکومت امام زمان(علیه الاف التحیة و الثناء و عجل‌الله تعالی فرجه) تشکیل خواهد شد، زندگی امروز را در همان جهت بسازیم و بنا کنیم. البته، ما کوچکتر از آن هستیم که بتوانیم آن گونه بنایی را که اولیای الهی ساختند یا خواهند ساخت، بنا کنیم؛ اما باید در آن جهت تلاش و کار کنیم.

مظهر عدل پروردگار، امام زمان(عج) است و میدانیم که بزرگترین خصوصیت امام زمان (علیه‌الصّلاةوالسّلام) - که در دعاها و زیارات و روایات آمده است - عدالت میباشد: «یملأ اللَّه به الارض قسطا و عدلا».

رابطه‌ی قلبی و معنوی بین آحاد مردم و امام زمان(عج) یک امر مستحسن، بلکه لازم و دارای آثاری است؛ زیرا امید و انتظار را به طور دایم در دل انسان زنده نگه میدارد.
دیدار اقشار مختلف مردم در روز نیمه‌ی شعبان 87.5.27


* مصداق وعده‌ی الهی

ما همین‌قدر میدانیم که وجود مقدس امام زمان، مصداق وعده‌ی الهی است. همین‌قدر میدانیم که این بازمانده‌ی خاندان وحی و رسالت، علم سرافراز خدا در زمین است. «السلام علیک ایها العلم المنصوب و العلم المصبوب و الغوث و الرحمة الواسعة وعدا غیر مکذوب».

...حجت خدا در بین مردم زنده است؛ موجود است؛ با مردم زندگی میکند؛ مردم را میبیند؛ با آنهاست؛ دردهای آنها، آلام آنها را حس میکند. انسانها هم، آنهائی که سعادتمند باشند، ظرفیت داشته باشند، در مواقعی به طور ناشناس او را زیارت میکنند. او وجود دارد؛ یک انسان واقعی، مشخص، با نام معین، با پدر و مادر مشخص و در میان مردم است و با آنها زندگی میکند. این، خصوصیت عقیده‌ی ما شیعیان است.
سخنرانی در سالروز میلاد امام عصر(عج) 69.12.11
 
* خواهد رسید...

دورانی خواهد رسید که قدرت قاهره‌ی حق، همه‌ی قله‌های فساد و ظلم را از بین خواهد برد و چشم‌انداز زندگی بشر را با نور عدالت منور خواهد کرد؛ معنای انتظار دوران امام زمان این است.
دیدار با مردم قم 70.11.30
 
* پیام انقلاب ما

بشریت که با عطش تمام منتظر امام زمان عج‌الله تعالی فرجه الشریف است و میخواهد مهدی موعود بیاید و چشم انتظار آن حضرت است، برای این است که او بیاید تا دنیا را از عدل و داد پر کند. این است آن پیامی که انقلاب اسلامی برای دنیا دارد و خودش هم متعهد و متکفل آن است.
دیدار با کارگزاران 71.10.17
 
* امیدی در دل بنی آدم

امام زمان علیه سلام‌الله، رمز عدالت و مظهر قسط الهی در روی زمین است. به همین جهت است که همه‌ی بشریت، به شکلی انتظار ظهور آن حضرت را میکشند... د. موضوع امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف، با این دید، نه مخصوص شیعه و نه حتی مخصوص مسلمین است. بلکه انتظاری در دل همه‌ی قشرهای بشر و ملتهای عالم است. امیدی است در دل بنیآدم؛ که تاریخ بشریت به سمت صلاح حرکت میکند. این امید، به بازوان قوت میبخشد، به دلها نور میدهد و معلوم میکند که هر حرکت عدالتخواهانه‌ای، در جهت قانون و گردش طبیعی این عالم و تاریخ بشر است.
دیدار مهمانان خارجی دهه‌ی فجر در روز نیمه شعبان 71.11.18
 
* تاثیر اعتقاد به ظهور حضرت

ملتی که به خدا معتقد و مؤمن و متکی است و به آینده امیدوار است و با پرده نشینان غیب در ارتباط است؛ ملتی که در دلش خورشید امید به آینده و زندگی و لطف و مدد الهی میدرخشد، هرگز تسلیم و مرعوب نمیشود و با این حرفها، از میدان خارج نمیگردد. این، خصوصیت اعتقاد به آن معنویت مهدی علیه آلاف التحیة والثناء است. عقیده به امام زمان، هم در باطن فرد، هم در حرکت اجتماع و هم در حال و آینده، چنین تأثیر عظیمی دارد. این را باید قدر دانست.
دیدار در روز میلاد پربرکت حضرت ولی عصر(عج) 74.10.17
 
* زندگی بشر هم از آن‌جا به بعد است!

دنیای سرشار از عدالت و پاکی و راستی و معرفت و محبت، دنیای دوران امام زمان است که زندگی بشر هم از آن‌جا به بعد است. زندگی حقیقی انسان در این عالم، مربوط به دوران بعد از ظهور امام زمان است که خدا میداند بشر در آن‌جا به چه عظمتهایی نایل خواهد شد.
خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران 79.1.26
 
* روز تحقق شعارها

شعارهایی که امام زمان علیه‌الصلاةوالسلام‌وعجل‌الله‌تعالیفرجه بر سر دست خواهد گرفت و عمل خواهد کرد، امروز شعارهای مردم ماست؛ شعارهای یک کشور و یک دولت است... . این شعارها یک روز تحقق پیدا خواهد کرد.
بیانات در سالروز میلاد خجسته‌ی امام زمان (عج) 79.8.22
 
* فقط نشستن و اشک ریختن فایده ندارد!

امام زمان ارواحنافداه با اقتدار و قدرت و تکیه بر تواناییای که ایمان والای خود او و ایمان پیروان و دوستانش، او را مجهز به آن قدرت کرده است، گریبان ستمگران عالم را میگیرد و کاخهای ستم را ویران میکند.
درس دیگر اعتقاد به مهدویت و جشنهای نیمه‌ی شعبان برای من و شما این است که هر چند اعتقاد به حضرت مهدی ارواحنافداه یک آرمان والاست و در آن هیچ شکی نیست؛ اما این آرمانی است که باید به دنبال آن عمل بیاید. انتظاری که از آن سخن گفته‌اند، فقط نشستن و اشک ریختن نیست.
دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت نیمه‌ی شعبان در مصلای تهران 81.7.30
 
* ما باید خود را برای سربازی امام زمان آماده کنیم

انتظار به معنای این است که ما باید خود را برای سربازی امام زمان آماده کنیم ... سربازی منجی بزرگی که میخواهد با تمام مراکز قدرت و فساد بین‌المللی مبارزه کند، احتیاج به خودسازی و آگاهی و روشن‌بینی دارد... ما نباید فکر کنیم که چون امام زمان خواهد آمد و دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد، امروز وظیفه‌ای نداریم؛ نه، بعکس، ما امروز وظیفه داریم در آن جهت حرکت کنیم تا برای ظهور آن بزرگوار آماده شویم. اعتقاد به امام زمان به معنای گوشه‌گیری نیست... ت. امروز اگر ما میبینیم در هر نقطه‌ی دنیا ظلم و بیعدالتی و تبعیض و زورگویی وجود دارد، اینها همان چیزهایی است که امام زمان برای مبارزه با آنها میآید. اگر ما سرباز امام زمانیم، باید خود را برای مبارزه با اینها آماده کنیم.

دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت نیمه‌ی شعبان در مصلای تهران 81.7.30
 
* بزرگترین وظیفه‌ی منتظران

بزرگترین وظیفه‌ی منتظران امام زمان این است که از لحاظ معنوی و اخلاقی و عملی و پیوندهای دینی و اعتقادی و عاطفی با مؤمنین و همچنین برای پنجه درافکندن با زورگویان، خود را آماده کنند. کسانی که در دوران دفاع مقدس، سر از پا نشناخته در صفوف دفاع مقدس شرکت میکردند، منتظران حقیقی بودند. کسی که وقتی کشور اسلامی مورد تهدید دشمن است، آماده‌ی دفاع از ارزشها و میهن اسلامی و پرچم برافراشته‌ی اسلام است، میتواند ادعا کند که اگر امام زمان بیاید، پشت سر آن حضرت در میدانهای خطر قدم خواهد گذاشت. اما کسانی که در مقابل خطر، انحراف و چرب و شیرین دنیا خود را میبازند و زانوانشان سست میشود؛ کسانی که برای مطامع شخصی خود حاضر نیستند حرکتی که مطامع آنها را به خطر میاندازد، انجام دهند؛ اینها چطور میتوانند منتظر امام زمان به حساب آیند؟ کسی که در انتظار آن مصلح بزرگ است، باید در خود زمینه‌های صلاح را آماده سازد و کاری کند که بتواند برای تحقق صلاح بایستد.
دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت نیمه‌ی شعبان در مصلای تهران 81.7.30
 
* یک حکومت صددرصد مردمی

...حکومت آینده‌ی حضرت مهدی موعود ارواحنافداه، یک حکومت مردمی به تمام معناست... امام زمان، تنها دنیا را پر از عدل و داد نمیکند؛ امام زمان از آحاد مؤمن مردم و با تکیه به آنهاست که بنای عدل الهی را در سرتاسر عالم استقرار میبخشد و یک حکومت صددرصد مردمی تشکیل میدهد
دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت نیمه‌ی شعبان در مصلای تهران 81.7.30
 
* ناظر است و میبیند!

امام زمان ناظر است و میبیند. انتخابات شما را امام زمان دید؛ اعتکاف شما را امام زمان دید؛ تلاش شما جوان‌ها را برای آذین‌بندی نیمه‌ی شعبان، امام زمان دید؛ حضور شما زن و مرد را در میدان‌های گوناگون، امام زمان دیده است و میبیند؛ حرکت دولتمردان ما را در میدان‌های مختلف، امام زمان میبیند و امام زمان از هر آنچه که نشانه‌ی مسلمانی و نشانه‌ی عزم راسخ ایمانی در آن هست و از ما سر میزند، خرسند میشود. اگر خدای نکرده عکس این عمل بکنیم، امام زمان را ناخرسند میکنیم. ببینید، چه عامل بزرگی است.
دیدار اقشار مختلف مردم به‌مناسبت نیمه‌ی شعبان 84.6.29
 
* این معنی انتظار فرج است

معنای انتظار فرج به عنوان عبارة أخرای انتظار ظهور، این است که مؤمن به اسلام، مؤمن به مذهب اهل‌بیت(علیهم السلام) وضعیتی را که در دنیای واقعی وجود دارد، عقده و گره در زندگی بشر میشناسد... امام زمان (علیه الصلاة و السلام) برای اینکه فرج برای همه‌ی بشریت به وجود بیاورد، ظهور میکند که انسان را از فروبستگی نجات بدهد؛ جامعه‌ی بشریت را نجات بدهد؛ بلکه تاریخ آینده‌ی بشر را نجات بدهد. انتظار فرج یعنی قبول نکردن و رد کردن آن وضعیتی که بر اثر جهالت انسانها، بر اثر اغراض بشر بر زندگی انسانیت حاکم شده است. این معنی انتظار فرج است.
دیدار اقشار مختلف مردم به‌مناسبت نیمه‌ی شعبان 84.6.29

* دست قاهر قدرتمند الهی

...انتظار فرج، انتظار دست قاهر قدرتمند الهی ملکوتی است که باید بیاید و با کمک همین انسانها سیطره‌ی ظلم را از بین ببرد و حق را غالب کند و عدل را در زندگی مردم حاکم کند و پرچم توحید را بلند کند؛ انسانها را بنده‌ی واقعی خدا بکند. باید برای این کار آماده بود... انتظار معنایش این است. انتظار حرکت است؛ انتظار سکون نیست؛ انتظار رها کردن و نشستن برای اینکه کار به خودی خود صورت بگیرد، نیست. انتظار حرکت است. انتظار آمادگی است... ت. انتظار فرج یعنی کمر بسته بودن، آماده بودن، خود را از همه جهت برای آن هدفی که امام زمان (علیه الصلاة والسلام) برای آن هدف قیام خواهد کرد، آماده کردن. آن انقلاب بزرگ تاریخی برای آن هدف انجام خواهد گرفت. و او عبارت است از ایجاد عدل و داد، زندگی انسانی، زندگی الهی، عبودیت خدا؛ این معنای انتظار فرج است.
دیدار اقشار مختلف مردم در روز نیمه‌ی شعبان 87.5.27



:: بازدید از این مطلب : 1099
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 4 تير 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

hazrat zahra یکی از شبهاتی که اخیرا توسط جریان وهابیت در شبکه‌های ماهواری و سایت‌های اینترنتی آنان منتشر می‌شود این است که خانه‌های مکه و مدینه در صدر اسلام هیچ دری نداشته که آتش زده شود.

 

 

 

 شهادت حضرت زهرا (س) از جمله وقایع تاریخ اسلام است که دشمنان همواره در پی شبهه افکنی پیرامون آن بوده اند، در این میان بیشترین تلاش از آن وهابیت است، از این رو در گفتگو با حجت الاسلام سید محمدرضا طباطبایی، پژوهشگر ادیان و نویسنده کتاب "غمخانه فاطمه زهرا (س)" در خصوص یکی از شبهات وهابیت پیرامون شهادت حضرت صدیقه کبری (س) به گفتگو نشسته ایم که از مشروح آن می گذرد:

شنیده می شود که وهابیت مطرح می کند خانه های زمان صدر اسلام دری نداشت که به آتش کشیده شود و شیعه این بیانات را از خود ساخته و دامن می زنند؛ چطور می توان به این شبهه پاسخ داد؟
بله، یکی از شبهاتی که اخیرا توسط جریان وهابیت در شبکه های ماهواری و سایت های اینترنتی آنان منتشر می شود و به برکت دلارهای نفتی جریان سلطه مورد حمایت قرار می گیرد این است که آنان شیعیان را مورد هجمه وسیع قرار داده اند مبنی بر اینکه خانه های مکه و مدینه در صدر اسلام هیچ دری نداشته است در حالی که شیعه می گوید در جریان شهادت حضرت زهرا (س) در ِخانه آن بانوی بزرگ (س) و منزل امیرمومنان (ع) به آتش کشیده شد و به واسطه ضربه ای که به آن حضرت (س) وارد آمد، فرزند ایشان به شهادت رسید و پس از چندی حضرت صدیقه کبری (س) نیز به شهادت رسیدند.
 

منشا این شبهه از کجاست؟
وهابیت اخیرا به یکی از روایات شیعه توسل پیدا کرده و می گوید منزل حضرت زهرا(س) اصلا دری نداشته است که آتش زده شود یا مورد هجمه قرار گیرد؛ آنان با تمسک به این روایت می گویند منازل مکه و مدینه در زمان پیامبر گرامی اسلام (ص) مانند منازل امروزی نبوده است که هم دیوارهای بلند داشته باشد، هم قسمت ورودی و هم درهای محکم و هم قفل، بلکه در گذشته برای اینکه دیگران نتوانند داخل خانه را ببییند تنها از پرده و حصیر استفاده می کردند. در این خصوص آنها روایتی را از کتاب خصال شیخ صدوق به صورت ناقص از امیرمومنان (ع) نقل می کنند که در آن آمده است: نحن اهل بیت محمد لاسقوف لبیوتنا و لاابواب و لاستور؛ خانه های ما اهل بیت نه سقف دارد نه در دارد و نه پوشش.
وهابیت این شبهه را مطرح می کند و به بخش دیگری از این روایت توجه ندارد که در آن آمده است: نحن اهل بیت محمد لاسقوف لبیوتنا و لاابواب و لاستور الا الجرائد و مااشبهها".
جریان سلفی و وهابی در نقل روایات خود به گونه ای عمل کرده است که "لا اله" را نقل کرده و "الا الله" را مخفی. به عبارت دیگر کسی اگر بگوید لا اله الا الله و شما نیمی از کلام او را نقل کنید، او کافر خواهد شد و اگر تمام کلامش را نقل کنید مومن به خداوند یگانه هستید.
وهابیت نیز در اینجا با حذف "الّا الجرائد و ما اشبهها" شبهه ای را ساخته و آن را علیه تشیع به کار می گیرد. اما ادامه عبارت به این مفهوم است که امیر مومنان (ع) می فرمایند: خانه ما اهل بیت نه سقف دارد و نه در و نه پوششی مگر اینکه آن پوشش یا در، از شاخه درخت خرمای خشک باشد، (جریده به شاخه نخل خشک می گویند)
در حقیقت در این روایت ایشان جنس در منزل خود را بیان فرموده است؛ اما جریان وهابی با حذف بخش دوم روایت شبهه می کند در صدر اسلام خانه های مکه و مدینه در نداشت.
پاسخ دیگری که در رد این شبهه داده می شود این است که حتی اگر عبارت "الا الجرائد و ما اشبهها" را نادیده بگیریم، منظور از بیان امیرالمومنین (ع) اینگونه خواهد بود که از شدت ایثار اهل بیت(ع) گویا منزل آن بزرگواران در نداشته است و هر کس هر زمانی می خواست به آنان که ارباب نعمت و اموال بودند، مراجعه می کرد. چرا که مسلما خانه های مکه و مدینه در صدر اسلام در داشته اند.
 

آیا پاسخ دیگری را در این زمینه می توان ارائه داد؟
بله، ما به وهابیت می گوییم شما هیچ مدرک و دلیلی نه از شیعه و نه از اهل سنت ندارید که خانه های مدینه در قدیم بدون در باشد بلکه برعکس هم قرآن، هم اهل سنت و هم شیعه روایات فراوانی دارند مبنی بر این که خانه های صدر اسلام در داشته اند و همچنین منزل آن حضرت نیز در داشت و چوبی بوده است. در قرآن کریم در سوره نور آیه 61 خداوند برای کسانی که می خواهند از خانه های خود یا بستگان بدون نیاز به اجازه غذا بخورند عبارتی را نقل می فرماید: "أَوْ مَا مَلَکْتُم مَّفَاتِحَهُ؛ یا خانه ای که کلیدش در اختیار شماست..." یعنی از این گونه خانه ها نیز شما می توانید بدون اجازه از خوردنی ها و خوراکی های آنان غذا بخورید.
پس مشخص می شود در زمان نزول این آیات در زمان صدر اسلام خانه ها کلید داشتند و کلید بدون در معنا ندارد مگر این که بگوییم وهابیت به پرده های خود نیز قفل و کلید نصب کرده و به این صورت آیه را توجیه کنند.
در راویتی از پیامبر (ص) در منابع اهل سنت در صحیح مسلم جلد 6، ص 105 حدیث 50136 آمده است که بر اساس این حدیث پیامبر (ص) دستور می دهند شب هنگام درها را ببندید:" و بالابواب أن تغلق لیلا؛ و این که درها شب هنگام بسته شود."
این کثیر در کتاب البدایه و النهایه ج 3، ص 222 می نویسد: در تاریخ بخاری آمده است: در خانه پیامبر (ص) را با نوک انگشتان و ناخن ها می زدند (فدلّ علی انه لم یکن بابوابه حلق)؛ و این دلالت دارد بر اینکه درهای منزل پیامبر (ص) حلقه ای برای کوبیدن نداشت.
بخاری در صحیح خود درباره همسران پیامبر (ص) (عایشه) می نویسد: از خانه عایشه سوال کردم فقال کان بابه من وجهه الشام. فقلت مصراع کان او مصراعین؟ قال: کان بابا واحدا؛ یعنی از در منزل عایشه سوال کردم، گفت که در منزل او از سمت شام است. گفتم: در منزل یک لنگه بود یا دو لنگه ای؟ جواب داد: یک لنگه بیشتر نداشت. پرسیدم: جنسش از چه بود؟ گفت: از چوب درخت سرو. (این روایت در الادب المفرد ج 1، ص 272 نیز آمده است.)
بر اساس روایتی که صحیح بخاری نقل می کند – یعنی در همان کتابی که وهابیت بعد از قرآن بالاترین اعتبار را به آن می دهد- آمده است: روزی که خبر شهادت جعفر بن ابی طالب به پیامبر (ص) رسید، ایشان اندوهگین نشسته بود و من از درز در اتاق او را می نگریستم (من شقّ الباب) (صحیح بخاری ج 1 ص 440، حدیث 1243)
در روایت دیگری در داستان ازدواج حضرت زهرا (س) و امیرمومنان (ع) آمده است که پیامبر (ص) به حضرت علی (ع) فرمودند: به خانه خود بروید خداوند به نسل شما برکت دهد و بعد از دعا برخاست و در خانه را بست (ثم قام فاغلق علیه بابه) (المصنف صنعانی، ج 5، ص 489)
این قتیبه در روایتی نقل کرده است که: ثم قام عمر فمشی معه جماعتا حتی أتی باب فاطمه فدقوا الباب... عمر همراه با گروهی نزد در خانه فاطمه (س) رفت و در زدند. (الامامة و السیاسة، ج 1 ،ص 20)
به جز آنکه ذکر کردیم روایات بسیار فراوانی نیز وجود دارد و انکار در منازل در صدر اسلام مانند انکار خورشید در میان روز است و خوشحالیم که وهابیت آنچنان درمانده شده است که مجبور است برای موجودیت خود و مشروعیت بخشیدن خویش به شبهاتی تمسک جوید که برای هر انسان کم اطلاعی نیز دروغ بودن آن روشن است. منابع شیعه و اهل سنت آکنده از گزارش های روایی و تاریخی در کیفیت منازل مکه و مدینه در صدر اسلام است که برخی از آنها به اختصار ذکر شد.

 

خبرگزاری شبستان



:: بازدید از این مطلب : 987
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 4 تير 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

 

فندر، کشیش معروف آلمانی می‌گوید:
از شرایط نبوت، ظهور معجزه است که محمد دارای آن نبوده است. زیرا در قرآن به صراحت آمده است:

 

 


 عده‌ای از مخالفان اسلام به منظور پایین آوردن مقام و منزلت پیامبر عزیزمان، ادعا کرده‌اند که پیامبر اسلام معجزه‌ای جز قرآن نداشت و تنها به وسیله آن مردم را به سوی خود می‌خواند...برخی از آن‌ها پا را فراتر نهاده و بر همین اساس از ریشه، پیامبری حضرت محمد صلّی الله علیه و آله را زیر سوال برده‌اند.

فندر، کشیش معروف آلمانی می‌گوید:
از شرایط نبوت، ظهور معجزه است که محمد دارای آن نبوده است. زیرا در قرآن به صراحت آمده است:
«وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذیرٌ مُبینٌ.»  1
و گفتند: چرا بر او از طرف پروردگارش معجزاتی نازل نمی‌شود؟ بگو: معجزات تنها نزد خداست (و به فرمان او نازل میشود نه به میل دیگران) و من فقط هشدار دهنده‌ای آشکار هستم.
وی به آیات 93 سوره اسراء و 109 سوره انعام نیز استناد کرده است.  2

«مسیو ژرژ دوروی» نیز در کتاب خود عکسی از آن حضرت کشیده که قرآنی در دست دارد و در حال ورق زدن آن است. او در زیر آن عکس، نوشته است: «چون از این بزرگوار معجزه می‌خواستند در پاسخ به آنان می‌گفت: اختیار معجزه در دست من نیست و این نعمت به من عنایت نشده است.» 3
پاسخ ‌ها:
در برابر این ادعای بی ریشه، پاسخ‌های فراوانی وجود دارد، که ما به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

پاسخ اول:
پیامبر اکرم، بنابر شواهد قطعی و متواتر تاریخی، به جز قرآن معجزات فراوانی داشته است که برخی تعداد آن را افزون بر چهار هزار معجزه دانسته‌اند .4 معجزاتی نظیر شق القمر، آگاهی از درون دیگران، شفای بیماران که بیان یک یک آن‌ها سخن را به درازا خواهد کشاند.گروهی از این معجزات، مربوط به پیشگویی‌های پیامبر است که در قرآن نیز به برخی از آن‌ها اشاره شده است. حتی اگر فرض کنیم که قرآن به تنهایی معجزه به حساب نمی‌آید، پیش گویی های قرآن که از زبان پیامبر به مردم ارائه شده، معجزه‌ای محکم و استوار خواهد بود که جای هیچ تردیدی را باقی نمی‌گذارد. نمونه بارز این پیش گویی ها پیروزی امپراطوی بزرگ روم بر حکومت پر قدرت و پهناور ایران است.

در دوران خسروپرویز، جنگی طولانی میان ایرانیان و رومیان در گرفت که 24 سال ادامه یافت. در حدود سال 616میلادی ایرانیان به روم شرقی حمله کردند و آن‌ها را شکست دادند. دولت روم شرقی که گرفتار شکست سختی شده بود تا آستانه انقراض پیش رفت و دولت ایران تمام متصرفات آسیایی او را به همراه مصر تسخیر کرد.این پیروزی چنان اقتداری به حکومت خسروپرویز بخشید و چنان ضعفی را بر دولت رومیان حاکم کرد که حتی خیال دگرگونی این وضعیت در ذهن احدی نمی‌گنجید. اما در همین شرایط قرآن می‌گوید:
غُلِبَتِ الرُّومُ. فی أَدْنَی الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ. فی بِضْعِ سِنین ... 5
رومیان مغلوبِ (ایرانیان) شدند. (این شکست) در نزدیک‌ترین سرزمین (رخ داد) ولی آنان بعد از مغلوب شدن، در آینده نزدیکی پیروز خواهند شد. (این پیروزی) در چند سال (آینده خواهد بود)
رومیان در سال 622 میلادی به ایران حمله کردند و پس از شکست های پی در پی که به لشکر خسروپرویز وارد ساختند، در سال 628، پیروز نهایی میدان شدند. یعنی درست 12 سال پس از شکست سنگینی که از ایرانیان خورده بودند. شکست رومیان در حدود سال هفتم بعثت و پیروزی آنان در حدود سال ششم یا هفتم هجری بوده است.

اکنون این سؤال مطرح است که آیا یک انسان با علم عادی می‌تواند این چنین قاطعانه از حادثه‌ای به این مهمی خبر دهد؟ حتی اگر فرض کنیم که این جریان از نظر سیاسی قابل پیش بینی باشد که نبود، باید با احتیاط و احتمال بیان می‌شد. اما این آیات چنان با صراحت و قاطعیت است که اگر خلاف آن پیش می‌آمد، بهترین سند برای نبوت پیامبر بود.

پاسخ دوم :
با مراجعه به آیات استناد شده توسط مخالفان در می‌یابیم که این آیات، مربوط به معجزات درخواستی و پیشنهادی است، نه معجزات اثباتی و ابتدایی. بسیاری از کافران با معجزات و قراین فراوانی که از پیامبر دیده بودند، می‌دانستند که او راست می‌گوید. اما با این حال ایمان نیاوردند و به دنبال یافتن حقیقت نبودند. آنها می‌خواستند از یک سو اعجاز قرآن را نادیده بگیرند و از سوی دیگر با بهانه جویی‌های پی در پی، معجزه را به صورت بازیچه‌ای بی ارزش در آورند. گویا در خواست معجزه یکی از سرگرمی‌های آنان شده بود و هر کدامشان پیشنهادی مسخره آمیز را به پیامبر ارائه می‌دادند.روشن است که پاسخ گویی به چنین درخواست‌هایی، عاقلانه نیست و همان معجزات گذشته برای آن‌ها کافی می‌باشد.

پاسخ سوم :
کیفیت معجزه از کمیت آن پر اهمیت‌تر است. به نظر شما درست است که معجزه را مثل هندوانه، کیلویی و مثل تخم مرغ دانه‌ای حساب کنیم؟
بر فرض که پیامبر اسلام تنها یک معجزه داشته باشد که مسلما این طور نبوده، اگر ارزش همین یک معجزه بالاتر از همه معجزات پیامبران گذشته باشد، آیا همین یک معجزه کافی نخواهد بود؟
آیا ارزش یک معجزه جاویدان با معجزه‌های فراوانی که محدود به یک زمان کوتاه هستند، قابل مقایسه است؟

مسلما معجزه بزرگی همچون قرآن که ماهیتا متفاوت با همه معجزات انبیاء گذشته است، برای اثبات پیامبری نبی اکرم، کافی است.معجزه‌ای که پس از 1400 سال هر روز که از عمرش می‌گذرد، بر تازگی آن افزوده می‌شود و محتوای ناب آن پدیدارتر می‌گردد. معجزه‌ای که نه دست تحریف به آن گشوده شده و نه کسی توانسته مثل آن را بیاورد.با مراجعه به آیات استناد شده توسط مخالفان در می‌یابیم که این آیات، مربوط به معجزات درخواستی و پیشنهادی است، نه معجزات اثباتی و ابتدایی. بسیاری از کافران با معجزات و قراین فراوانی که از پیامبر دیده بودند، می‌دانستند که او راست می‌گوید. اما با این حال ایمان نیاوردند و به دنبال یافتن حقیقت نبودند.
 
پاسخ چهارم :
صاحبان همه ادیان الهی قبول دارند که معجزه کاری است خارق العاده که با «اذن خداوند» در اختیار پیامبران قرار می‌گیرد. بنابراین فرستادن معجزه با اراده و فرمان خداوند صورت می‌پذیرد و هیچ یک از پیامبران خدا، دخالتی در آن ندارند.
آیات مورد استناد مخالفان نیز در صدد بیان همین نکته است که معجزه تنها با اذن خداوند امکان پذیر است و پیامبر، بشری همچون دیگران است و تنها وظیفه پیام رسانی را بر عهده دارد. بنابراین اگر خداوند صلاح بداند اجازه معجزه را صادر می‌کند. اما اگر آن را به صلاح دین و مردم نداند، اجازه آن را به هیچ پیامبری نخواهد داد.
پاسخ پنجم :
پیامبران گذشته نیزهمیشه به معجزات پیشنهادی دیگران جامه عمل نپوشانده اند. برای نمونه یکی از درخواست‌های قوم بنی اسرائیل از حضرت موسی این بود که خدا را به ما نشان بده. اما ببینیم خداوند در برابر چنین درخواستی چگونه عمل کرده است. قرآن می‌گوید:
اهل کتاب از تو می‌خواهند که کتاب و نوشته‌ای از آسمان به رایشان فرود آوری. آن‌ها از موسی بزرگ‌تر از آن را خواستند و گفتند: «خدا را آشکارا به ما نشان بده!» پس به سزای این ظلم و ستمشان صاعقه آنان را فراگرفت. 6

پی نوشت ها
1- سوره عنکبوت, آیه 50.
2- میزان الحق, ص 227.
3- ر.ک : آیت الله سبحانی, منشور جاوید, ج 7, ص 208.
4- برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب مدینة المعاجز نوشته سید هاشم بحرانی مراجعه کنید.
5- سوره روم, آیه 1 تا 3.
6- سوره نساء, آیه 153

منبع: جام



:: بازدید از این مطلب : 1180
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 4 تير 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت
حمید شیرانی جوانی وهابی که به مذهب تشیع گرویده است، گفت: با خواندن ۲ حدیث از پیامبر، به دنبال شیعه شدن رفتم؛ فهمیدم که طبق این دو حدیث، به موضوع مهدویت مورد نظر شیعیان می‌رسیم.
 
 

حمید شیرانی، جوانی که مدتی پیش از فرقه وهابیت جدا شده و به مذهب تشیع مشرف شده است، در جشن میلاد امام زمان(عج) حضور یافت و اظهار داشت: مطمئن باشید من اگر الآن شیعه نبودم، با توجه به تبلیغات روانی وهابیون، در قالب عضویت در یکی از گروه‌های وهابی، 7 شیعه را کشته بودم تا به بهشت بروم. 

 
اثبات حقانیت شیعه با کتاب‌های وهابیت
 
وی ادامه داد: اما در شب ولادت امام زمان عج باید بگویم که از شناخت این آقا توانسته‌ام شیعه شوم. من فهمیدم ساحت مبارک ایشان وجود دارد. در منابع و کتب معتبر وهابیت دیده بودم که در روایتی از پیامبر آمده بود کسی که بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است. نقل قول مورد توجه دیگر، حدیث ثقلین بود. وقتی شروع کردم به خواندن این حدیث، از خودم سوال کردم که رسول‌الله می‌گوید من بین امت خود 2 یادگار می‌گذارم، یکی کتاب خدا و دیگری عترت و اهل بیت خود و هر کس به این 2 چنگ بزند، هیچ وقت گمراه نمی‌شود.
 
شیرانی گفت: سوالی که در این مقطع برای منِ وهابی ایجاد شد، این بود که تمام اهل بیت از دنیا رفته‌اند و دیگر وجود ندارند و از این دو یادگار فقط یکی باقی‌مانده است. این در حالی بود که طبق روایت این دو یادگار هیچ وقت از هم جدا نمی‌شوند تا هنگامی که در حوض کوثر بر رسول‌الله وارد شوند. آن لحظه به ذهن من این خطور کرد که این دو روایت مصداق بحث مهدویتی است که شیعیان دارند. رفتم و تحقیق کردم و دیدم که در منابع وهابیون این دو روایت وجود دارد. از مفتی‌های وهابیت سوال می‌پرسیدم که طبق این دو روایت فقط به موضوع مهدویت موردنظر شیعیان می‌رسیم و شما نمی‌توانید برای تبیین دیدگاه خود به آنها استناد کنید.
 
وی ادامه داد: به تحقیقات خود ادامه دادم و این در حالی بود که وهابیت، ارتباط با شیعیان را جرم و شرک می‌دانست و خانواده من می‌گفتند شیعیان ناپاک هستند. کتاب شیعه به دلیل اینکه توسط یک مشرک نوشته شده است، اگر بخوانی تو هم مشرک می‌شوی. وقتی نماز می‌خواندم همیشه یه کلمه که «شاید اشتباه می‌کنی» آنقدر مرا اذیت می‌کرد که به خودم جرأت دادم کتاب‌های شیعه را بخوانم و با شیعیان ارتباط بگیرم. دو سال کتاب خواندم و تحقیق کردم. از کتاب‌های علما و محققان مختلف شیعه استفاده کردم اما یک منبع دیگر که بسیار به من کمک کرد و نعمتی است که شاید شما قدر آن را ندانید و آن دعاهای پرفیضی است که از ائمه دارید. خدا شاهد است نخستین باری که دعای کمیل را خواندم گفتم عجب دعای قشنگی است. این دعاها در هیچ فرقه و مذهب دیگری، مانند ندارند.
 
مگر می‌شود عاشق باشی و از عشقت دم نزنی؟
 
شیرانی خاطرنشان کرد: به طور مفصل در این زمینه تحقیق کردم تا به این باور رسیدم که حقانیت با شیعه است و خودم هم شیعه شدم. از دانشگاه به خانه برگشتم و تازه فهمیدم کار من شروع شده است. وارد خانه‌ای شده بودم که تمام اعضای آن کاملاً وهابی بودند. چه کار باید می‌کردم برای پدر و مادری که وهابی هستند؟ آن‌هایی که تمام این سال‌ها با آن‌ها زندگی کرده بودم و اکنون فهمیدم شامل مرگ با جهالت مدنظر پیامبر می‌شوند. من عاشق اهل بیت شده بودم اما مگر می‌شود عاشق باشی و از عشقت دم نزنی. گفتم آقا جان! من چطور در جمعی باشم که نه‌تنها بویی از اهل‌بیت نبرده‌اند بلکه محب قاتل همسر امیرالمومنین هم هستند. تقیه من به خاطر این مسائل روز به روز بیش‌تر به هم می‌خورد تا این‌که آن‌ها فهمیدند من شیعه شده‌ام. مرا از خانه بیرون انداختند. یک بچه 3 ساله داشتم؛ در شهر به راه افتادم و دنبال خانه بودم اما کسی به من خانه نمی‌داد. همسرم می‌گفت در مجالس خانوادگی وقتی وارد می‌شوم تمام افراد به من زخم زبان می‌زنند، با وجود این‌که طبق سنت پیامبر ازدواج کرده بودیم اما به دلیل شیعه شدن، فرزند مرا حرام‌زاده می‌خواندند. 
 
وی گفت: این موضوع ادامه داشت و چند بار هم به جان ما سوءقصد کردن تا این‌که روزی پدرم به من گفت با وجود این‌که اعتقاد و علاقه‌ای به تشیع ندارم اما نمی‌خواهم به فرزندم آسیبی وارد شود، پس هر چه زودتر از این شهر برو؛ من پرستاری بودم که تازه استخدام و مشغول به کار شده بودم. تصمیم خود را با همسرم در میان گذاشتم و قرار شد هر جا مستقر شدم، همسر و فرزندم را هم پیش خود بیاورم. درخواست انتقالی خود را به اداره گفتم اما آن‌ها با طعنه و تمسخر که امکان جابه‌جایی نیروی تازه‌کار وجود ندارد،‌ پاسخ منفی دادند.
 
شیعه شدم؛ حالا هم توسل را قبول داشتم هم شفاعت را
 
شیرانی ادامه داد: به ناچار به سمت تهران حرکت کردم تا شاید بتوانم مسئولان را متقاعد به موافقت برای انتقال کنم. نزدیک قم بودم که تابلویی نظر مرا جلب کرد. روی تابلو نوشته بود «قم؛شهر کریمه اهل بیت». من دیگر شیعه شده بودم و هم توسل را قبول داشتم و هم شفاعت را. رفتم حرم تا زیارت کنم. آداب زیارت را یاد گرفتم و داخل حرم رفتم. آنجا مردمی را دیدم که از «بی‌بی» برآورده شدن حاجات خود را می‌خواستند. با خود گفتم چرا من از بی‌بی نخواهم؟ به حضرت معصومه گفتم من یک درخواست دارم. فقط یک شغل دارم و کار دیگری از من بر نمی‌آید. از شما می‌خواهم انتقال من به شهر دیگر را فراهم کنید و هر جا که خودتان صلاح می‌دانید مشغول به کار می‌شوم. از حرم بیرون آمدم و مقابل یکی از درها ایستاده بودم. جایی برای رفتن نداشتم و درماندگی عجیبی داشتم. هیچ‌جایی برای زندگی نداشتم. در همین حین، فردی دستش را روی شانه‌ام گذاشت و گفت، پسرم تو بلوچ هستی؟ گفتم بله. گفت شیعه هستی؟ گفتم شیعه شده‌ام. ماجرا را برایش تعریف کردم. همان لحظه به من گفت الآن به شهرت برگرد و اقدامات انتقال را انجام بده و بعد به قم برگرد و همین‌جا مشغول به کار شو. باورم نمی‌شد به این سرعت، حضرت معصومه جوابم را داده باشد.از ایشان تشکر کردم و برای به شهر خود برگشتم. برخلاف دفعه قبل، کارهای انتقال را به خوبی انجام دادم، به قم برگشتم و مشغول به کار شدم.
 
عنایت حضرت معصومه در برنامه زنده تلویزیونی
 
وی ادامه داد: 20 روز از آمدن من به قم گذشته بود ولی جایی برای زندگی نداشتم و شب‌ها در بیمارستان می‌خوابیدم. هنوز حقوقی دریافت نکرده بودم و نه‌تنها برای تهیه منزل بلکه برای کارهای جزئی هم پولی در اختیار نداشتم. همسرم ناراحت بود و هر روز از من می‌خواست او و فرزندم را هم به قم بیاورم اما جایی برای زندگی نداشتم. بازهم به حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها متوسل شدم. به ایشان گفتم بازهم درخواست دیگری دارم. یک سرپناه برای همسر و فرزند 3 ساله‌ام می‌خواهم. از حرم بیرون آمدم و به بیمارستان برگشتم. در بیمارستان مشغول صحبت بودم که یکی از عوامل تلویزیون قم به سمت من آمد و بعد از کنجکاوی‌های فراوان که لهجه من برایش ایجاد کرد، وضعیتم را برایش شرح دادم. او مرا به یک برنامه تلویزیونی دعوت کرد و من هم قبول کردم. هنگام پخش برنامه، یکی از شهروندان با برنامه تماس گرفت و اصرار داشت با من صحبت کند. او با گریه به من گفت دیشب همسرش خواب عجیبی دیده است. در خواب در خانه آن‌ها را زده‌اند و فردی که پشت در بوده، به همسرش می‌گوید، میهمان شما در حرم منتظر است، سراغش بروید و او را به خانه بیاورید. در همان عالم خواب، وقتی همسرش به حرم می‌رود، مرا آن‌جا دیده است. آن مرد از من خواست، بدون هیچ شرطی، برای زندگی به خانه آن‌ها بروم.
 
شیرانی با بیان این‌که بعد از آن برنامه تلویزیون به همسرم زنگ زدم و گفتم هر چه زودتر جانم (فرزندم) را بردار و بیا، گفت: خانواده همسرم، متوجه این موضوع شده بود و می‌گفتند اجازه نمی‌دهیم دخترمان‌ نزد ‌شیعیان برود. هر کاری کردم اجازه ندادند. به بزرگان و ریش‌سفیدان متوسل شدم اما آن هم نتیجه‌ای نداشت.
 
همسرم هم مدام تماس می‌گرفت و می‌گفت مرا از دست این خانواده نجات بده. بازهم به حرم رفتم؛ روبه‌روی ضریح ایستادم و گفتم بی‌بی‌ جان ما گدایی هستیم که در خانه هر کس برویم و از صاحب‌خانه کرامت ببینیم،‌ دیگر آن خانه و صاحبش را از یاد نمی‌بریم. من گدای خانه خودت هستم. زن و بچه‌ام را از خودت می‌خواهم. 7 ساعت بعد، ساعت 3 بامداد، همسرم تماس گرفت و گفت پدرش که تا آن روز اجازه نمی‌داد با من همراه شود، بلوچی که اجازه نمی‌داد زن و دختر حتی در روز بدون مرد از خانه خارج شود، نیمه‌شب او و فرزندش را از خانه بیرون کرده است. به همسرم گفتم نگران نباش، خدا با شماست. به فرودگاه بیا.
 
حیف است شیعه باشید و نمازتان را به موقع نخوانید/چه افرادی که فقط به عشق نماز با ولایت خونشان ریخته نشد
 
وی خطاب به شیعیان گفت: شماهایی که از نطفه شیعه به دنیا آمده‌اید، قدر خود را بدانید. افرادی بودند که به عشق شیعه بودن و نماز با ولایت خواندن خونشان ریخته شده‌ است. حیف است شیعه باشید و نمازتان را به موقع نخوانید. حیف است شیعه باشید و فرایض دینی را کامل ادا نکنید. خدا را شکر می‌کنم به من صبر داد تا بتوانم این شرایط سخت را تحمل کنم تا الآن هم خانه و هم شغلم را داشته باشم. خدایا برای این همه لطفی که به من کردی تو را شکر می‌کنم. اما تنها چیزی که قلب مرا می‌سوزاند و آزارم می‌دهد، پدر و مادرم هستند. آن‌ها طبق فرموده رسول‌الله مرگ جهالت نصیبشان می‌شود چون امامشان را نمی‌شناسند. مرگ با جهالت آن‌ها بدترین آزار برای من است. شما شیعیان را به حضرت صاحب‌الزمان و آبروی حضرت فاطمه‌ قسم می‌دهم که هنگام نماز به یاد من عاجز هم باشند. برای پدر و مادر من و امثال آن‌ها دعا کنید. دعا کنید تا پدر و مادرم را هم کنار خودم ببینم که به ولایت امیرالمومنین را ایمان آورده‌اند تا شیعه از دنیا بروند.
 
شیرانی در آخرین جمله خود گفت: خدایا، امام ما را برسان تا شاهد ندای اشهد ان علی‌ ولی‌الله از تمام ممالک باشیم.
 
منبع:تسنیم


:: بازدید از این مطلب : 1116
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 4 تير 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

 

طبق راویت حفص از عاصم که قرآن مکتوب مطابق آن نگاشته شده، اندیشمندان شیعه و سنی یک آیه را روایت کردند که نام حضرت (ع) در آن آمده و سوای آن، روایات متعددی بر این موضوع حکم می‌کنند.

 

 

 

 

خبرگزاری شبستان:اینکه چرا نام امام علی (ع) در قرآن ذکر نشده است، سوالی است که بارها شنیده شده و ذهن افراد را درگیر خود کرده است و بعضا دستمایه شبهه افکنان و غرض ورزان شده است؛ از این رو با محمدعلی موحدی، محقق و پژوهشگر علوم اسلامی در این باره به گفتگو پرداخته ایم که در ذیل می آید:
 

اگر حضرت علی (ع) جانشین پیامبر (ص) است، چرا نامی از ایشان در قرآن نیامده است؟
این سوال زیاد پرسیده می شود اما باید گفت فرض این سوال از اساس صحیح نبوده و نمی توان گفت که نام ایشان در قرآن نیامده است بلکه طبق راویت حفص از عاصم که قرآن مکتوب مطابق آن نگاشته شده، اندیشمندان شیعه و اهل تسنن یک آیه را روایت کردند که نام حضرت (ع) در آن عنوان شده است و سوای آن، روایات، روایات متعددی از بزرگانی مانند شیخ صدوق، ابن شهر آشوب و عده کثیر دیگری موجود است که در مقام نظر حکم به این موضوع می کنند. 

 

کدام آیه است که نام حضرت علی (ع) در آن ذکر شده است؟
آیه 50 سوره مبارکه مریم:" وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا؛ و به آنان از رحمت خود [چیزها] بخشیدیم و بر ایشان نامی نیک و آوازه ای بلند بر جای گذاشتیم."
اما ماجرا در این آیه به این ترتیب است که حضرت ابراهیم (ع) از خداوند لسان صدقی را می خواهد که در آیه 84 سوره شعرا به آن اشاره شده است" وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ" و استجابت آن در آیه 50 سوره مریم ذکر می شود. استجابت این دعا نه تنها برای ابراهیم(ع) بلکه برای اسحاق(ع) و یعقوب(ع) و البته به نظر می رسد تمام پیامبران صورت گرفت. اما روایت در این زمینه بسیار است و در منابع شیعه، چهارده روایت، در منابع اهل تسنن یک روایت و در منابع زیدیه یک یا دو روایت پیرموان این موضوع به چشم می خورد.
 

به چند روایت در این زمینه اشاره بفرمایید.
روایت صحیح السند شیخ صدوق در کمال الدین:

حدثنی أبی و محمدُ بن الحسن (رضی الله عنهما) قالا: حدثنا سعدُ بن عبد الله، عن یعقوبَ بن یزید، عن محمدِ بن أبی عُمَیر، عن هِشام بن سالم، عن أبی بصیر، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، قال: ... ثم غاب إبراهیم علیه السلام الغیبة الثانیة حین نفاه الطاغوت عن مصر فقال: (وأعتزلکم وما تدعون من دون الله وأدعوا ربی عسى ألّا أکون بدعاء ربی شقیا) فقال الله تقدس ذکره بعد ذلک - (فلما اعتزلهم وما یعبدون من دون الله وهبنا له إسحق ویعقوب وکلا جعلنا نبیا ووهبنا لهم من رحمتنا وجعلنا لهم لسان صدق علیا[مریم/49و50]) - یعنی به علی ابن أبی طالب علیه السلام لأن إبراهیم علیه السلام کان قد دعا الله عز وجل أن یجعل له (لسان صدق فی الآخرین[الشعراء/84]) فجعل الله عز وجل له ولإسحاق ویعقوب (لسان صدق علیا) یعنی به علیا علیه السلام.
ترجمه: پس از آنکه ابراهیم(ع) برای دومین بار از مصر خارج شد و غیبت نمود، گفت:«و از شما و [از] آنچه غیر از خدا مى‏خوانید، کناره مى‏گیرم و پروردگارم را مى‏خوانم. امیدوارم که در خواندن پروردگارم ناامید نباشم.» (مریم/48) پس خداوند بعد از این دعای ابراهیم(ع) فرمود: «و چون از آنان و [از] آنچه به جاى خدا مى‏پرستیدند، کناره گرفت، اسحاق و یعقوب را به او عطا کردیم و هر کدام را پیامبر گردانیدیم. (مریم/49) و از جانب رحمتان بدانها بخشیدیم و برای ایشان لسان صدقی قرار دادیم که علی(ع) است.» [حضرت صادق(ع) پس از عبارت (وجعلنا لهم لسان صدق علیّاً) فرمودند:«یعنی به علیاً علیه السلام.» [و این جمله بدین معناست که] یعنی خداوند از آن لفظِ (علیّاً) علی(ع) را قصد کرده است. زیرا ابراهیم(ع) از خداوند خواسته بود که برای او در میان آیندگان زبان راستینی قرار دهد. پس خداوند عزوجل برای او و اسحاق و یعقوب لسان صدقی را قرار داد که «علی» است، یعنی علی بن ابیطالب علیه السلام است.
 

روایت صحیح السندِ علی بن ابراهیم در تفسیر قمی
علی بن ابراهیم قمی در تفسیر «القمی» روایتی را از امام حسن عسگری(ع) نقل می کند:"وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا یعنی أمیرالمؤمنین علیه­السلام. حدّثنی بذلک أبی عن الحسن بن علی العسکری ‏علیه­السلام( تفسیر القمی، ج2 ص 51، ذیل آیه 50 از سوره مریم)
در  منابع اهل سنت:
حاکم حسکانی از مفسران بنام اهل تسنن در کتاب «شواهد التنزیل لقواعد التفضیل» حدیثی را ذکر می کند که به نوعی به شأن نزول این آیه اشاره دارد:
پیامبر (ص) فرمودند: آن شب که مرا به معراج بردند، جبرئیل مرا با بال راست خود حمل کرد به من گفته شد که چه کسى را جانشین خود براى اهل زمین قرار دادى؟ گفتم: بهترین اهل آن على بن ابى طالب (ع) برادرم و دوستم و دامادم و پسر عمویم را. گفته شد: اى محمد (ص)! آیا او را دوست دارى؟ گفتم: آرى اى پروردگار جهانیان. به من گفته شد: او را دوست بدار و امت خود را به دوست داشتن او امر کن، همانا من على اعلى هستم و نام او را از نام‏هاى خود مشتق کردم و او را على نامیدم، پس جبرئیل فرود آمد و گفت: خداوند بر تو سلام مى‏رساند و به تو مى‏گوید: بخوان. گفتم: چه بخوانم؟ گفت: « وَ وَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا، وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا؛ و بخشیدیم به ایشان از جانب رحمتان و قرار دادیم برای ایشان لسان صدق که علی(ع) است».(الحافظ الحاکم الحسکانی ، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج‏1، ص: 463)
هم چنین علامه شهاب الدین شافعی نیز چنین روایتی را نقل می کند:
العلامة شهاب الدین أحمد الشیرازی الحسینی الشافعی(من علماء المخالفین) قال: و عن علاء بن فضیل قال: سألت أبا عبد الله جعفر بن محمد علیه السلام عن هذه الآیة (وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا). قال : هو(بی شک «هو» در این عبارت به اقربِ مراجع یعنی «علیا» باز می گردد.) علی بن أبی طالب علیه السّلام(توضیح الدلائل ص 164)

با این توصیف حتی اما اگر فرض را بر این بگذاریم که نام آن حضرت (ع) به طور کلی در قرآن نیامده یا واضح ذکر نشده یا چرا تصریح به خلافت ایشان نشده، باید گفت آیات فراوانی برای اثبات امامت ایشان موجود است، اما اینکه نام ایشان و حتی سایر ائمه معصومین (ع) در قرآن ذکر نشده به این دلیل است که اگر این اتفاق می افتاد، انگیزه ای برای منافقان و مخالفان به وجود می آمد تا دست به تحریف قرآن بزنند و در نتیجه قرآن امروز از آن اعتبار خود بی بهره باشد یا اساسا قرآن را از ریشه انکار کنند!
صحت این ادعا موضوعی است که بخاری آن را شش تا هفت نوبت در کتاب صحیح خود ذکر کرده و اشاره می کند که زمانی که پیامبر(ص) در بستر بیماری بودند در روز پنجشنبه کاغذ و قلمی طلب کردند تا وصیت نامه ای بنویسند، خلیفه دوم مقابل این کار پیامبر(ص) می ایستد و ایشان را به هذیان گویی متهم می کند!
بنابراین این افرادی که حاضر شدند برای رسیدن به مقصد خود، سخن پیامبر(ص) را بی اعتبار جلوه دهند، اگر پیامبر (ص) وصیت نامه ای مرقوم می کردند باز در معرض اتهام هذیان قرار می گرفتند و این کار فایده ای نداشت، بلکه می توان گفت اگر وصیتنامه با آن شرایط اتهام نوشته می شد، زائده و آسیبی به وجود می آمد و آن عبارت بود از اینکه همان افراد چه بسا بخش های دیگری از سخنان و روایات پیامبر(ص) را با این بهانه که مثلا فلان روز پیامبر (ص) عصبانی بوده و این حرف را زده یا روز دیگر ایشان حال خوبی نداشته و بیمار بوده، از اعتبار می انداختند. بنابراین یکی از دلایلی که پیامبر(ص) از نوشتن وصیت نامه منصرف شد، این بود که باب تهمت به سخنانشان باز نشود و این وصیت نامه نه تنها فایده نداشت، بلکه در آن شرایط آسیب می رساند که می توانست حتی تا پای بی اعتبار کردن قرآن و تحریف آن پیش رفته و امروز ما به غیر از مساله امامت، باید بر سر موضوع عدن تحریف قرآن هم بحث می کردیم.
 

این سخن شما با عدم قدرت خدا در تضاد نیست؟ آیا نمی توان گفت طبق آیه 9 سوره حجرات که می فرماید:" إنا نحن نزلنا الذکر و إنا له لحافظون؛ ما این قرآن را که مایه تذکر است نازل کردیم، و ما به طور قطع آن را حفظ خواهیم کرد" می شد نام حضرت (ع) در قرآن ذکر شود و خود خدا از تحریف آن جلوگیری کند؟ به عبارت دیگر آیا خدا این قدرت را نداشت که در صورت ذکر نام علی (ع) در قرآن از تحریف آن جلوگیری کند؟
در این که خدا اراده کرده است تا قرآن تحریف نشود، شکی نیست اما ذات اقدس الهی برای تحقق اراده خود اسباب و عللی می چیند و مجرای اراده خدا برای اینکه تخریف تحقق پیدا نکند، این است که آیات حساسی که مخالفان و منافقان را تحریک می کند، به طور مستقیم در قرآن ذکر نکند؛ در واقع استراتژی و اسباب خدا همین است. از طرفی چون تحریف هزینه بردار است و منافقان قطعا در این زمینه با مخالفت امت روبه رو می شوند و تا مجبور به این کار نشوند دست به تحریف نمی زنند، اگر آیه ای نازل می شد که مجبور به تحریف می شدند، این کار را می کردند. اما خدا دست مردم را نمی بندد و از سوی دیگر به گونه ای آیه نازل نمی کند که انگیزه ای برای تحریف به وجود آید



:: بازدید از این مطلب : 1018
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 4 تير 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت
آنچه خداوند به وسيله جبرئيل در آغاز وحى و اولين لحظه پيغمبرى خاتم انبيا (صلى الله عليه و آله) ازآن حضرت خواسته بود به زبان آورد و قرائت كند فقط گفتن «بسم الله الرحمن الرحيم » بود!
 
 

ماجراى بعثت بدان گونه كه قبلا گذشت موضوعى نبود كه يك فرد مسلمان معتقد به آن باشد، و پى برد كه خاتم انبيا چگونه به مقام عالى پيغمبرى رسيده است. ما پس از بررسى هاى لازم از مجموع نقل ها به اين نتيجه رسيده ايم كه آنچه در منابع شيعه و احاديث خاندان نبوت رسيده است، واقعيت بعثت را چنان روشن مى سازد كه هيچ يك از اشكالات گذشته مورد پيدا نمى كند.
آنچه خداوند به وسيله جبرئيل در آغاز وحى و اولين لحظه پيغمبرى خاتم انبيا (صلى الله عليه و آله) ازآن حضرت خواسته بود به زبان آورد و قرائت كند فقط گفتن «بسم الله الرحمن الرحيم » بود! بقيه آيات همان طور كه پيك وحى مي خواند مانند موارد بعدي دردم در سينه مقدس آن حضرت نقش مى بست و ديگر نيازى به تكرار پيغمبر نداشت تا از حفظ كند. اين بود واقعيت بعثت از زبان ائمه اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام)، و توضيح ما به طور اجمال.
از جمله احاديثى كه بازگو كننده حقيقت بعثت است و آغاز وحى را به خوبى روشن مى سازد، روايتى است كه ذيلا از لحاظ خوانندگان مى گذرد:

پيشواى دهم ما حضرت امام هادى (عليه السلام) مى فرمايد: «هنگامى كه محمد (صلى الله عليه و آله) ترك تجارت شام گفت و آنچه خدا از آن راه به وى بخشيده بودبه مستمندان بخشيد، هر روز به كوه حراء مى رفت و از فراز آن به آثار رحمت پروردگار مى نگريست، و شگفتى هاى رحمت و بدايع حكمت الهى را مورد مطالعه قرار مى داد.

به اطراف آسمان ها نظر مى دوخت، و كرانه هاى زمين و درياها ، دره ها ، دشت ها و بيابان ها را از نظر مى گذرانيد، و از مشاهده آن همه آثار قدرت و رحمت الهى، درس عبرت مى آموخت.
ازآنچه مى ديد، به ياد عظمت خداى آفريننده مى افتاد. آن گاه با روشن بينى خاصى به عبادت خداوند اشتغال مى وزيد. چون به سن چهل سالگى رسيد خداوند نظر به قلب وى نمود، دل او را بهترين و روشنترين و نرمترين دلها يافت.

در آن لحظه خداوند فرمان داد درهاى آسمان ها گشوده گردد. محمد (صلى الله عليه و آله) از آنجا به آسمان ها مى نگريست، سپس خدا به فرشتگان امر كرد فرود آيند، و آنها نيز فرود آمدند، و محمد (صلى الله عليه و آله) آنها را مى ديد. خداوند رحمت و توجه مخصوص خود را از اعماق آسمان ها به سر محمد (صلى الله عليه و آله) و چهره او معطوف داشت.

در آن لحظه محمد (صلى الله عليه و آله) به جبرئيل كه در هاله اى از نور قرار داشت نظر دوخت. جبرئيل به سوى او آمد و بازوى او را گرفت و سخت تكان داد و گفت: اى محمد! بخوان. گفت چه بخوانم؟ «ما اقرا»؟

جبرئيل گفت: «نام خدايت را بخوان كه جهان و جهانيان را آفريد. خدائى كه انسان را از ماده پست آفريد (نطفه). بخوان كه خدايت بزرگ است. خدائى كه با قلم دانش آموخت و به انسان چيزهائى ياد داد كه نمى دانست . پيك وحى، رسالت خود را به انجام رسانيد، و به آسمان ها بالا رفت. محمد (صلى الله عليه و آله) نيز از كوه فرود آمد. از مشاهده عظمت و جلال خداوند و آنچه به وسيله وحى ديده بود كه از شكوه و عظمت ذات حق حكايت مى كرد،بى هوش شد، و دچار تب گرديد.

از اين كه مبادا قريش و مردم مكه نبوت او را تكذيب كنند، و به جنون و تماس با شيطان نسبت دهند، نخست هراسان بود. او ازروز نخست خردمندترين بندگان خدا و بزرگترين آنها بود. هيچ چيز مانند شيطان و كارهاى ديوانگان و گفتار آنان را زشت نمى دانست.

در اين وقت خداوند اراده كرد به وى نيروى بيشترى عطا كند، و به دلش قدرت بخشد. بدين منظور كوه ها و صخره ها و سنگلاخها رار براى او به سخن در آورد. به طورى كه به هر كدام مى رسيد، به وي اداى احترام مى كردند. و مى گفت: السلام عليك يا حبيب الله! السلام عليك يا ولى الله! السلام عليك يا رسول الله! اى حبيب خدا مژده باد كه خداوند تو را از همه مخلوقات خود، آنها كه پيش از تو بوده اند، و آنها كه بعدها مى آيند برتر و زيباتر و پرشكوه تر و گرامى تر گردانيده است.

از اين كه مبادا قريش تو را به جنون نسبت دهند، هراسى به دل راه مده. زيرا بزرگ كسى است كه خداوند جهان به وى بزرگى بخشد، و گرامى بدارد! بنابراين از تكذيب قريش و سركشان عرب ناراحت مباش كه عنقريب خدايت تو را به عالى ترين مقام خواهد رسانيد، و بالاترين درجه را به تو خواهد داد.

پس از آن نيز پيروانت به وسيله جانشين تو على بن ابيطالب (عليه السلام) ازنعمت وصول به دين حق برخوردار خواهند شد، و شادمان مى گردند. دانش هاى تو به وسيله دروازه شهر حكمت و دانشت على بن ابيطالب در ميان بندگان و شهرها و كشورها منتشر مى گردد.

به زودى ديدگانت به وجود دخترت فاطمه (سلام الله عليها) روشن مى شود، و از وى و همسرش على، حسن و حسين كه سروران بهشتيان خواهند بود، پديد مى آيند.

عنقريب دين تو در نقاط  مختلف جهان گشترش مى يابد. دوستان تو و برادرت على پاداش بزرگى خواهند يافت. لواى حمد را به دست تو مى دهيم، و تو آن را به برادرت على مى سپارى. پرچمى كه در سراى ديگر همه پيغمبران و صديقان و شهيدان در زير آن گرد مى آيند، و على تا درون بهشت پرنعمت فرمانده آنها خواهد بود.

من در پيش خود گفتم: «خدايا! اين على بن ابيطالب كه او را به من وعده مى دهى كيست؟ آيا او پسر عم من است؟ ندا رسيد اى محمد! آرى، اين على بن ابيطالب برگزيده من است كه به وسيله او اين دين را پايدار مى گردانم، و بعد از تو برهمه پيروانت برترى خواهد داشت. (1)

در اين حديث همه چيز راجع به آغاز كار پيغمبر گفته شده است. جاى تعجب است كه مفسران اسلامى به خصوص مفسران شيعه از اين حديث شريف و نقل آن درتفسير سوره اقرا غافل مانده اند، با اينكه نكات جالب و تازه اى از تاريخ حيات پيغمبر را بازگو مى كند، كه مى بايد مسلمانان از آن آگاه گردند.

ملاحظه مى كنيد كه پيغمبر بدون هيچ گونه تشريفات مادى يا اشكالاتى كه در احاديث اهل تسنن بود، به مقام عالى پيغمبرى رسيد. با قدم هائى شمرده و ديدى وسيع و قدرتى خارق العاده به خانه بازگشت.

همين كه وارد خانه شد پرتوى از نور و بوئى خوش فضاى خانه را فرا گرفت. خديجه پرسيد اين چه نورى است؟ پيغمبر فرمود: اين نور نبوت است. اى خديجه! بگو لا اله الا الله و محمد رسول الله. سپس پيغمبر ماجراى بعثت را چنانكه اتفاق افتاده بود براى خديجه شرح داد و افزود كه جبرئيل به من گفت: «از اين لحظه تو پيغمبر خدائى

خديجه كه از سالها پيش هاله اى از نور نبوت درسيما درخشان همسر محبوب خود ديده و از كردار و رفتار و گفتار او هزاران راز نهفته و شادى بخش خوانده بود گفت: به خدا دير زمانى است كه من در انتظار چنين روزى به سر برده ام، و اميدوار بودم كه روزى تو رهبر خلق و پيغمبر اين مردم شوى. (2)

بدين گونه محمد بن عبدالله برازنده ترين مردم قريش كه سوابق درخشان او نزد عموم طبقات روشن و از لحاظ ملكات فاضله و سجاياى اخلاقى و خصال روحى شهره شهر بود، برفراز كوه حراء از جانب خداوند يكتا به مقام عالى نبوت و رهبرى خلق برگزيده شد، و خاتم انبيا گرديد.

 

... برای مشاهده پوستر در سایز اصلی بر روی آن کلیک کنید ...

نظر ما پيرامون بعثت پيغمبر (ص)

نكته اساسى كه قرآن در نزول وحى به پيغمبر بازگو مى كند، و متاسفانه كسى توجه نكرده است،اين است كه همه مفسران اسلامى نوشته اند، و در تمام احاديث نيز هست كه در روز بعثت فقط پنج آيه آغاز سوره «اقرا» بر پيغمبر نازل شد.

اين پنج آيه از «اقرا باسم ربك الذى خلق » آغاز مى گردد. و به «مالم يعلم » ختم مى شود. هيچ كس نگفته است «بسم الله » اين سوره كى نازل شده؟ و آيا نخستين سوره قرآن بسم الله داشته است يا نه؟ اگر داشته است چرا نگفته اند، و اگر نداشته است آيا بعدها آمده است، يا طور ديگر بوده؟ همگى سؤالاتى است كه پاسخى براى آن نمى بينيم.

ما پس از تحقيقات زياد به اين نتيجه رسيده ايم كه جبرئيل از پيغمبر خواست آيه «بسم الله الرحمن الرحيم » را كه در آغاز سوره بود، به زبان آورد. «اقرا باسم ربك » نيز به همين معنا است. باء «بسم » هم به گفته بعضى از مفسرين زائده است يعنى معنا ندارد و فقط براى زينت در كلام است. درحقيقت جبرئيل پس از قرائت «بسم الله الرحمن الرحيم » از آن حضرت خواست كه نام خدا يعنى بسم الله الرحمن الرحيم را قرائت كند. و آنرا به زبان آورد. ولى چون پيغمبر درآغازكارو اولين برخورد با پيك وحى نمى دانست نحوه قرائت نام خدا كه جبرئيل از وى مى خواست چگونه است، پرسيد: ما اقرا؟ يعنى چه بخوانم، و نام خدا كه بايد قرائت كنم چيست و تركيب آن چگونه است؟ جبرئيل بار ديگر تكرار كرد و گفت:«بسم الله الرحمن الرحيم - اقرا بسم ربك الذي خلق -» يعنى نام خدايت را قرائت كن و بگو بسم الله الرحمن الرحيم.

در اين مورد چند حديث معتبر و بسيار جالب در چند منبع مهم اسلامى و شيعه هست كه از هر نظر جالب مى باشد. ولى جاى كمال تاسف است كه چرا مفسران ما اين دو حديث را در تفسير سوره «اقرا» نياورده اند. حديث اول دركتاب «كافى » باب (فضل قرآن) است كه امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «نخستين چيزى كه بر پيغمبر نازل شد بسم الله الرحمن الرحيم - اقرا بسم ربك بود»!

در اين حديث همه چيز راجع به آغاز كار پيغمبر گفته شده است. جاى تعجب است كه مفسران اسلامى به خصوص مفسران شيعه از اين حديث شريف و نقل آن درتفسير سوره اقرا غافل مانده اند، با اينكه نكات جالب و تازه اى از تاريخ حيات پيغمبر را بازگو مى كند، كه مى بايد مسلمانان از آن آگاه گردند.

حديث دوم در «عيون اخبارالرضا» شيخ صدوق از امام هشتم حضرت رضا (عليه السلام) روايت مى كند كه فرمود: «اولين بار كه جبرئيل بر پيغمبر (صلى الله عليه و آله) نازل شد گفت: «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم - بسم الله الرحمن الرحيم - اقرا بسم ربك الذى خلق ...»

حديث سوم در «محاسن برقى » ج 1 ص 41 ازصفوان جمال روايت مى كند كه گفت حضرت صادق (عليه السلام) قرمود: هيچ كتابى ازآسمان نازل نشد مگر اينكه در آغاز آن «بسم الله الرحمن الرحيم » بود. (3)

با توجه به اين سه حديث ارزنده و گويا، مى گوييم كه پيك وحى الهى سوره اقرا را به عكس آنچه مشهور است نخست هنگام بعثت باشش آيه آورد: آيه اول همان «بسم الله الرحمن الرحيم » بود. و از پيغمبر خواسته بود همان آيه اول يعنى «بسم الله الرحمن الرحيم » را قرائت كند، يعنى قبل از هر چيز «بسم الله » بگويد و سرآغاز كارنبوت خود را با نام خدا آن هم بدان گونه كه خدا خواسته بود، هماهنگ سازد.

پس «اقرا بسم ربك » يعنى نام خدايت را بخوان. مطابق نقل على بن ابراهيم قمى در تفسيرش، پيغمبر پرسيد چه بخوانم؟ جبرئيل مجددا گفت: «بسم الله الرحمن الرحيم - اقرا بسم ربك الذى خلق  يعنى نام خدا را كه مامور هستى بخوانى، همين «بسم الله الرحمن الرحيم » است، و پيغمبر بار دوم «بسم الله » را براى نخستين بار خواند و با آن آشنا شد. همان كه خود پيغمبر بعدها به ما دستورداده است كه هيچ كارى را آغاز نكنيد مگر اين كه اول بگوييد: «بسم الله الرحمن الرحيم .

آرى، هنگامى كه حقايق اسلامى را برگزيدگان الهى بيان كنند، چنين خواهد بود، كه مردم بى خبر را با آنچه واقعيت دارد آشنا مى سازند.

به عبارت روشن تر آنچه خداوند به وسيله جبرئيل در آغاز وحى و اولين لحظه پيغمبرى خاتم انبيا (صلى الله عليه و آله) ازآن حضرت خواسته بود بهزبان آورد و قرائت كند فقط گفتن «بسم الله الرحمن الرحيم » بود! بقيه آيات همان طور كه پيك وحى مي خواند مانند موارد بعدي دردم در سينه مقدس آن حضرت نقش مى بست و ديگر نيازى به تكرار پيغمبر نداشت تا از حفظ كند. اين بود واقعيت بعثت از زبان ائمه اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام)، و توضيح ما به طور اجمال.

پى نوشت ها:

1- «بحار الانوار» علامه مجلسى - ج 18 ص 205 و ج 17 ص 309 چاپ جديد.

2- مناقب ابن شهر اشوب ج 1 ص 36

3- مفاخر اسلام - تاليف نويسنده - ج 1 ص 368

تاریخ اسلام على دوانى

 

فرهنگ نیوز



:: بازدید از این مطلب : 1123
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 4 تير 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

توضیحاتدسته: امام حسين علیه السلاممنتشر شده در یکشنبه, 11 خرداد 1393 18:25

کثیر بن شاذان روایت می‌کند: خدمت امام حسین(ع) بودم که فرزندش علی اکبر در غیر فصل، از او انگور خواست. حضرت دست به ستون مسجد زد و انگور و موزی بیرون آورد و به او خورانید و فرمود: آنچه برای دوستان خدا نزد او هست بیشتر است.

 
 
 
  •  

 امام حسین(ع) سومین امام شیعیان است. وی شبیه‌ترین مردم به رسول خدا(ص) در صورت و سیرت بود.(1) در شب‌های تاریک، نور از پیشانی و اطراف گردنش می‌تابیدکه مردم آن حضرت را با آن نور می‌شناختند.(2) آن حضرت دارای علوم و کرامات و فضائل بی‌شماری است که از گوهر وجودش تجلی می‌شود و این نمودهای الهی پرتویی از چراغ هدایت است که در مناسبت‌های زمانی و مکانی جلوه می‌کرد، در اینجا به چند مورد از فضائل و کرامات آن حضرت به روایت مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات «حوزه علمیه قم» اشاره می‌شود:

*شفای مرض پیسی

حبابه والبیه می‌گوید: من به دیدن امام حسین(ع) می‌رفتم. اتفاقاً میان چشمانم پیسی پیدا شد و این امر بر من ناگوار آمد و چند روزی به دیدن ایشان نرفتم. سراغ مرا گرفته به ایشان می‌گویند: میان چشمان او عارضی پیدا شده.

امام حسین(ع) با اصحابش به دیدن من آمدند، آن حضرت فرمود: ای حبابه! چرا نزد من نیامدی؟

علت را گفتم، پس ایشان آب دهان مبارک خود را به آن مالید و فرمود: حبابه خدا را شکر کن که آن علت را از تو دور کرد، به سجده افتادم، فرمود: حبابه، سر بردار و در آیینه نگاه کن. سر برداشته (نگاه کردم) اثری از آن ندیدم، خدا را شکر کردم.

*برطرف کردن غم و اندوه دیگران

از ویژگی‌های امام حسین(ع) عواطف سرشار انسانی و دگر دوستی و نوع پروری آن حضرت است، به ویژه نسبت به کسانی که در زندگی روزمره دچار گرفتاری و مشکلات و غم و اندوه می‌شدند. اسامه بن زید بیمار بود و در خانه بستری شده بود، امام(ع) برای عیادت اسامه به خانه او رفت و مشاهده کرد که اسامه بسیار آشفته و نگران است.

حضرت فرمود: اسامه چرا این قدر نگران هستی؟

اسامه اظهار داشت: بدهکار هستم و حقوق دیگران در گردنم هست و می‌ترسم بمیرم و نتوانم بدهی خود را پرداخت کنم.

امام(ع) فوراً دستور داد، بدهی او را پرداختند. آن گاه اسامه آسوده خاطر شد و بعد از چند روز در همان بستر بیماری از دنیا رفت.(3)

*تکلم با حیوانات

راشد بن مزید نقل می‌کند که: از مکه تا قطقطانه -جایی نزدیک کوفه است- همراه امام حسین(ع) بودم، دیدم (در بین راه) درنده‌گزنده‌ای به او رو آورد و با او تکلم کرد. حضرت به جهت او توقف کرد و کلامی طولانی از آن درنده نقل کرد.(4)

*در آوردن انگور از دیوار مسجد

کثیر بن شاذان روایت می‌کند: خدمت امام حسین(ع) بودم که فرزندش علی اکبر در غیر فصل، از او انگور خواست. حضرت دست به ستون مسجد زد و انگور و موزی بیرون آورد و به او خورانید و فرمود: آنچه برای دوستان خدا نزد او هست بیشتر است.(5)

*سبز شدن درخت خرما

از حضرت صادق(ع) در حدیثی روایت شده که امام حسین(ع) در سفری زیر درخت خرمای خشکی منزل کرد، دعا کرد درخت سبز شد و برگ و خرما آورد، بالای درخت رفتند و به قدر کفایت خوردند.(6)

*یافتن شتر گم شده

اعرابی به امام حسین(ع) گفت: یابن رسول الله! شترم را گم کرده‌ام و غیر از آن شتری ندارم، پدرت حیوان گم شده را پیدا می‌کرد و هر گم شده‌ای را به صاحبش می‌رساند.

امام(ع) فرمود: در فلان مکان برو، شترت را می‌بینی ایستاده و در مقابلش گرگ سیاهی است.

اعرابی به آنجا رفت و برگشت و به امام حسین(ع) گفت: شتر خود را در همان جا یافتم.

*پی‌نوشت‌ها:

1. قندوزی حنفی، ینابیع المودة، الطبعة الاولی، اسوه. 1416 هـ ق، ج 2، ص 42.

2. ابن شهر آشوب، مناقب، بیروت، دارالاضواء، الطبعة الثانیه، 1412هـ ق، ج 4، ص 83.

3. علامه محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء الطبعة الثانیه، 403 هـ ق، ج 44، ص 189.

4. حر عاملی، اثباة الهداة، قم، المطبعة العلمیه، بی تا، ج 2، ص 588.

5. همان .

6. همان، ص 589.

 

فارس



:: بازدید از این مطلب : 1133
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 4 تير 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

توضیحاتدسته: گفتگوی مهدویمنتشر شده در جمعه, 23 خرداد 1393 20:11

مدیر حوزه علمیه امام مهدی(ع) می‌گوید: ما در آخرالزمان هستیم و علائمی که در روایات شریفه هست، دارد محقق می‌شود از جمله در شام و عراق. حسب علائم شریفه ان‌شاءالله ظهور نزدیک است.

 
 
 
  •  

 بهمناسبت فرا رسیدن سالروز میلاد یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی موعود(عج) با آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) گفت‌وگو کردیم که مشروح سخنان این مهدی‌یاور نمونه را در ادامه می‌خوانید:

 

 

 

* وطایف منتظران

یکی از وظایف منتظرین عالم این است که اولاً ایمان به غیب داشته باشند، قرآن مجید الهی می‌فرماید: «الم ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»، تا کسی ایمان به غیب نداشته باشد، نمی‌تواند منتظر باشد و از خصوصیات مهم منتظرین عالم این است که اعتقاد دارند به اینکه حضرت(عج) در عالم غیبت هستند و به غیب ایمان دارند و بعد به خاطر همین ایمان دارند، اگر باز خوب تأمل کنیم قبل از اینکه قرآن کریم «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ» بیان بفرماید، خصوصیاتی که بیان می‌فرماید این است که اینها می‌دانند، آن هم به واسطه اینکه متقی هستند.

«ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ»، هیچ شک و شبهه‌ای هم ندارد، «هُدًى لِلْمُتَّقِینَ» این هدایت است، چون متقین هستند، ولی در مقام حقیقی منتظر حقیقی کسی است که به جد مِن‌ المتقین است، اگر فرد متقی بود، قطعاً به مقام ایمان می‌رسد و در درجه ایمان به مقام ایمان به غیب می‌رسد، اول خصایص منتظران عالم همین است که این‌ها طبعاً کسانی هستند که متقی هستند.

مسأله دیگر «ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ» این کتاب، با لفظ «ذَٰلِکَ» آن کتاب آورده است، آن چیزی که الان شما مطالبش را متوجه نمی‌شوید و در آینده برای شما خواهد آمد، نسبت به همه قرآن ایمان دارند، «لَا رَیْبَ» هیچ شکی ندارند، چه کسانی؟! کسانی که متقی هستند.

*سبک انتظار به روایت امام صادق(ع)

در قرآن آیه‌ای هست که در سوره هود است و بین ما معروف است و آن این است «بَقِیَّةُ اللّهِ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ وَمَا أَنَاْ عَلَیْکُم بِحَفِیظٍ» که پروردگار عالم می‌فرماید: اگر ایمان آورده‌اید- مؤمنین را باز بیان می‌کند_ آنکه را خدا باقی می‌گذارد برای شما بهتر است و من نگهبان شما نیستم، یعنی باید بدانید که خودتان با ایمانتان می‌توانید حفظ کنید. پس خصوصیت متقین عالم این است که به این کتاب الهی هیچ شک و شبهه‌ای ندارند، چون می‌دانند بقیة‌الله برای آنها بهتر است، لذا انتظار هم می‌کشند.

این را باز هم عرض کنم از خصایص منتظرین عالم است، در باب همین انتظار پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «اَفضَلُ الاَعمال آُمَّتی اِنتظار الفَرَج»، برترین اعمال امت من انتظار فرج است و «أفضل العبادة إنتظار الفرج» باز روایت شریفه است که می‌فرماید: برترین عبادت آن عبادتی است که به انتظار فرج باشد.

حتی امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «أفضل عبادة المؤمن انتظار فرجِ الله» چرا این طور هست، این است که مؤمن می‌داند که با فرج همه مطالب آن‌ها حل خواهد شد نه برای خودشان، بلکه عالم گلستان می‌شود، خصوصیات این عالم همین است، لذا به واسطه این انتظار فرج می‌کشد منتها به چه سبکی؟! به سبکی که سبک انتظار است.

سبک انتظار چگونه باید باشد؟ سبک انتظار را امام صادق(ع) در بحار‌الانوار جلد 52 این گونه بیان فرمودند: «مِنْ دینِ الْأَئِمَّةِ الْوَرَعُ وَ الْعِفَّـةُ وَ الْصَّلاحُ وَ اِنْتِـظارُ الْفَـرَجِ بالصبر» فرمودند: اولاً باید انتظار انتظاری باشد که روش، روش ائمه باشد، چون باید شیعه؛ یعنی کسی که گام جای گام امامش می‌گذارد، پیرو حقیقی است، ائمه برای ما این طور بوده است که ما بتوانیم پیروی کنیم، خصوصیاتی دارند، لذا دین خود ساخته نباید داشته باشیم. «الْوَرَعُ» پارسایی و «وَ الْعِفَّـةُ» پاکدامن بودن، کسی که پارسا و اهل ورع و اهل عفت نباشد، نمی‌تواند منتظر حقیقی باشد و سوم «وَ الْصَّلاحُ» یعنی کسی که درست عمل کند درستکار باشد، انتظار مطیع را انسان می‌کش،د این طور بیان می‌شود منتظرین مصلِح باید خود مصلَح باشد؛ یعنی خودشان را اصلاح کرده باشند، در مقام اصلاح باشند.

اگر کسی منتظر مصلح عالم است خودش هم باید این ویژگی را داشته باشد، لذا حضرت می‌فرماید:«مِنْ دینِ الْأَئِمَّةِ الْوَرَعُ وَ الْعِفَّـةُ وَ الْصَّلاحُ» و بعد «وَ اِنْتِـظارُ الْفَـرَجِ بالصبر» صبورانه در انتظار فرج بودن هست، این از خصایص منتظرین عالم بود، حتماً باید انسان پارسایی باشد، حتماً باید پاکدامن باشد، مرتکب شهوات جنسی، شهوت قدرت نداشته باشد، از شهوات دور باشد و واقعاً دنبال صلاح باشد، هم برای خودش و هم برای جامعه‌اش.

*چرا باید با امام زمان(عج) سخن بگوییم

وجود مقدس حضرت حجت(عج) حیّ است، می‌دانید عالم بدون امام نیست و اصل قضیه که باید همیشه امام در جامعه باشد، این را همه پذیرفتن که عالم بدون امام نخواهد بود، چون عالم بدون امام نیست و در زمان ما هم امام وجود دارد، لذا الان چون حی است ،تمام امور به دست امام خواهد بود، اصلاً امامت رشته امت است، پیامبر(ص) عظیم‌الشأن در یک روایت شریف می‌فرماید: «اَلاِْمامَةُ نِظامُ الْأُمَّةِ»، امام رشته کار امت است که این را امیرالمؤمنین(ع) هم می‌فرماید، بعد پیامبر(ص) در یک روایت دیگر می‌فرماید: «اسمعوا وأطیعوا لمن ولاه الله الامر فانه نظام الاسلام»، از کسی که خداوند او را ولی امر شما کرده است، شنوایی و اطاعت داشته باشید که او رشته کار اصلاحی است، پس امام به عنوان زمامدار دین و مصلح همه این مطالب را که حی است، در دست او باشد، یکی از خصوصیات امام این است و ما هم باید مطیع او باشیم چطور می‌توانیم؟!

یکی از وصایا این است که انسان خودش را به امام نزدیک کند، نزدیک کردن یکی از راه‌ها این است که انسان حس کند آن حضرت او را می‌بیند، کما اینکه می‌بیند، خود طرف حس می‌کند و این حس کردن طرف این طور است که با شخص حرف بزند، وقتی با حضرت(عج) شروع به صحبت کردن کردید انسی به وجود می‌آید، البته این حالت وقتی شما با کسی در دل خودتان صحبت کردید، انسی به وجود می‌آید و فکر کسی را در ذهنتان پرورش دادید و آن را نمی‌بینید، هر کس باشد، یک انسی بین شما و آن شخص به وجود می‌آید وقتی آن انس به وجود آمد، از آن به بعد شما به واسطه همان انس که تبدیل به آن حب شدید شده است، مطیع او می‌شوید.

*آیا دین جز محبت است؟!

پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «هَلِ الدِّینُ إلَّا الْحُبُّ»، آیا دین جز محبت است؟! خیلی نکته جالب و قشنگی است، «هَلِ الدِّینُ إلَّا الْحُبُّ»، شما وقتی محبت به امام را با سخن گفتن امام در دل خودتان پرورش دادید، در حقیقت از آنجا به بعد اگر ببینید امامتان در روایتی هست که فرموده چنین کاری را انجام بدهید، شیعیان من خصائصشان این هست و این کار را بکنند، طبعاً از آنجا به بعد گوش می‌دهید. یعنی توقعات امام را خودتان بجا می‌آورید و انجام می‌دهید و لذا به خاطر همین است که عرض می‌کنیم با امام(عج) صحبت کنید، چون حس کنید شما به امام نزدیک شدید، چون امام به ما نزدیک است و ما را می‌بیند، اما شما به امام نزدیک شدید و وقتی این حس را در وجود خودتان و حب بیشتری به وجود آمد، حالا دیگر وقتی شنیدید، امام بیان کردند چگونه در غیبت من، مثلا از من بهره ببرید، آن راه بهره بردن را از امام می‌برد، منتظران امام، حرف‌های امام را گوش می‌دهد، این یکی از خصائص است که بیان می‌کنیم.

*ما در آخرالزمان هستیم/این‌ها به هیچ عنوان به ایران نمی‌توانند بیایند

عرض شود یک نکته‌ای که سربسته بیان می‌کنم این است که ما در آخرالزمان هستیم و علائمی که در روایات شریفه هست دارد محقق می‌شود از جمله در شام و عراق، البته بشارت دادند این‌ها به هیچ عنوان به ایران نمی‌توانند بیایند. سربسته می‌گوییم، چون نمی‌توانیم بیان بکنیم؛ عرض شود آنجا هم نمی‌توانند ورود پیدا بکنند و کامل مسلط شوند، ان‌شاءالله نابود خواهند شد و این یک قضیه است، اما امکان کشش هست، امکان کشدار بودن قضیه هست و خدای متعال نهایتاً به واسطه تقوا و ایمان که از خصائص یاران امام زمان(عج) همین متقین بودن است، این قضیه را ختم به خیر می‌کند.

ان‌شاء‌الله بتوانیم آن صفات حقیقی یاران و سربازان آقا جانمان امام زمان(عج) را داشته باشیم تا در این آخرالزمان که علائمی آمده است مطالبی هست که بعضاً نمی‌شود تبیین کرد و کسی هم نمی‌تواند بیان کند که دقیقاً کی هست، اما علائم داریم، ما به واسطه علائم عرض می‌کنیم، حسب علائم شریفه ان‌شاءالله ظهور نزدیک است.

 

 

فارس



:: بازدید از این مطلب : 1079
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 4 تير 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

توضیحاتدسته: مقالات متفرقه مهدویتمنتشر شده در سه شنبه, 03 تیر 1393 10:11

در زمان انتظار ظهور امام زمان (عج) هستیم ، چه کار کنیم تا آقا از ما راضی و خشنود باشند؟  رضایت امام زمان(عج) همان رضایت خدا است؛ بنابراین اگر ما خداوند را از خود راضی و خشنود ساختيم قطعاً امام مهدی(عج) نیز از ما راضی و خشنود خواهد شد.
 
 
 در زمان انتظار ظهور امام زمان (عج) هستیم ، چه کار کنیم تا آقا از ما راضی و خشنود باشند؟  رضایت امام زمان(عج) همان رضایت خدا است؛ بنابراین اگر ما خداوند را از خود راضی و خشنود ساختيم قطعاً امام مهدی(عج) نیز از ما راضی و خشنود خواهد شد.

- یکی از وظایف ما انجام دادن اوامر الهی است که شامل عمل به واجبات و ترک محرمات می شود. یک شیعه واقعی باید مطیع امر خدا بوده و به وظایف دینی و شرعی خود عمل كند و به آن اهتمام جدي داشته باشد. در اينجا نماز جايگاه ويژه‌اي در ميان اعمال و وظايف ديني دارد.
- همچنین خدمت صادقانه به مردم و در راستای رضایت خداوند؛ يعني، تا آنجا که ممکن است انسان باید با رعایت موازین شرعی به دیگران کمک کند.

برخی دیگر از وظایف منتظرین

شيعيان در عصر غيبت وظايف ديگري دارند كه به طور مختصر به برخي از آنها با استفاده از روايات اشاره مي‌كنيم:

1. معرفت وشناخت مقام امام وامامت ولايت
 الف : لزوم شناخت إمام :
عَنِ الْفُضَيْلِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (عليه السلام) يَقُولُ : مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمَوْتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ وَ لَا يُعْذَرُ النَّاسُ حَتَّى يَعْرِفُوا إِمَامَهُمْ وَ مَنْ مَاتَ وَ هُوَ عَارِفٌ لِإِمَامِهِ لَا يَضُرُّهُ تَقَدُّمُ هَذَا الْأَمْرِ أَوْ تَأَخُّرُهُ وَ مَنْ مَاتَ عَارِفاً لِإِمَامِهِ كَانَ كَمَنْ هُوَ مَعَ الْقَائِمِ فِي فُسْطَاطِه‏ .
المحاسن ، 155 عنه البحار ، ج23 ، ص77 ، ح‏6.

فضيل گفت از حضرت ابو جعفر عليه السّلام شنيدم مي‌فرمود : هر كس بدون امام بميرد مرگ او چون مردن مردم جاهليت است .هرگز عذر مردم را در شناختن امام نمى‏پذيرند، كسى كه با شناختن امام بميرد ، او را زيانى نخواهد رسيد چه جلوتر از ظهور امام بميرد يا بعد از آن و كسى كه بميرد ؛ در حالي كه امامش را شناخته ، از دنيا برود ، مانند كسى است كه با قائم عجل اللَّه فرجه در خيمه او بوده‏ است .

حضرت امام حسين عليه السّلام در ميان اصحاب خود فرمود : اصحاب من ! خداوند مردم را آفريد تا او را بشناسند. وقتى شناختند او را مى‏پرستند وقتى او را پرستيدند از پرستش ديگران دست مي كشند.

مردى عرض كرد يا ابن رسول اللَّه پدر و مادرم فدايت معنى معرفت خدا چيست؟فرمود همان معرفت و شناخت اهل هر زمانى است امام زمان خود را.
مرحوم شيخ صدوق رحمت الله عليه بعد از نقل اين روايت مي‌گويد:
يعني بذلك أن يعلم أهل كل زمان زمان أن الله هو الذي لا يخليهم في كل زمان من إمام معصوم فمن عبد ربا لم يقم لهم الحجة فإنما عبد غير الله عز و جل‏ ..

علل الشرايع ، ص 9 .
اهل هر زمان بايد بشناسند و بدانند كه خدا ايشان را وانگذاشته و زمين را خالى از امام معصوم ننموده.كسى كه بپرستد خدائى را كه حجت براى مردم قرار نداده او خداى واقعى را نپرستيده ديگرى را پرستش نموده است.

و مرحوم علامه مجلسي نيز مي‌گويد:
لعله (عليه السلام) إنما فسر معرفة الله بمعرفة الإمام لبيان أن معرفة الله لا يحصل إلا من جهة الإمام أو لاشتراط الانتفاع بمعرفته تعالى بمعرفته عليه السلام و لما ذكره الصدوق رحمه الله أيضا وجه‏ .
شايد امام عليه السّلام كه معرفت خدا را معرفت امام دانسته منظورش اين است كه معرفت خدا حاصل نمى‏شود مگر از طرف امام يا به جهت اين كه شرط انتفاع از معرفت خدا معرفت امام است كه اگر خدا را بشناسد ولى امام‏ شناسى نداشته باشد ، خداشناسى او برايش سودى ندارد و توضيحى كه صدوق نيز داده است بى‏مناسبت نيست .
البحار ، ج 23 ، ص83 .

 ب : إمام ، مظهر اسماء حسناى خداوند :
مرحوم شيخ كليني رحمت الله عليه در كتاب شريف كافي اين روايت را نقل مي كند :

عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- « وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها » قَالَ نَحْنُ وَ اللَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى الَّتِي لَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَتِنَا .
الكافى ، ج 1 ، ص 143.

و آن حضرت راجع به قول خداى عز و جل «خدا را نامهاى نيكوست او را بآنها بخوانيد» فرمود: سوگند به خدا مائيم آن نامهاى نيكو كه خدا عملى را از بندگان نپذيرد مگر آنكه با معرفت ما باشد.
 فقال علي‏عليه‏السلام: «... فَلَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَنَا وَ عَرَفْنَاه‏ ».
به بهشت نمي‌رود مگر كسى كه ما را بشناسد و ما او را بشناسيم‏. .

ج: احاطه علمى امام بر همه امور عالم‏ :
فَإِنَّا يُحِيطُ عِلْمُنَا بِأَنْبَائِكُمْ وَ لَا يَعْزُبُ عَنَّا شَيْ‏ءٌ مِنْ أَخْبَارِكُم‏.( بحار ، ج53 ، ص 175 )
ما از اخبار و اوضاع شما كاملا آگاهيم و چيزى از آن بر ما پوشيده نمي‌ماند .
مرحوم كلينی رحمت الله عليه در روايت ديگري از امام صادق عليه السلام نقل می كند كه آن حضرت فرمود:

إِنِّي لَأَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي الْجَنَّةِ وَ أَعْلَمُ مَا فِي النَّارِ وَ أَعْلَمُ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ قَالَ ثُمَّ مَكَثَ هُنَيْئَةً فَرَأَى أَنَّ ذَلِكَ كَبُرَ عَلَى مَنْ سَمِعَهُ مِنْهُ فَقَالَ عَلِمْتُ ذَلِكَ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْ‏ء .
الكافي ، ج1 ،‌ ص 261 .

به راستى من می دانم آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است و می‏دانم آنچه در بهشت است و آنچه در دوزخ است و مي دانم آنچه بود و آنچه می باشد، گويد: سپس اندكى صبر كرد و ديد كه اين سخن بر هر كه شنيد گران آمد. پس فرمود: من اينها را از كتاب خدای عزوجل مى ‏دانم، زيرا خدای عزوجل مى ‏فرمايد: در آن بيان واضح هر چيزى است‏.
 

2 - انتظار فرج‏
دومين وظيفه‌اي كه شيعيان در عصر غيبت دارند ، انتظار فرج است : امام سجاد عليه السلام خطاب به ابو خالد كابلي مي‌فرمايد:

يَا أَبَا خَالِدٍ إِنَّ أَهْلَ زَمَانِ غَيْبَتِهِ الْقَائِلُونَ بِإِمَامَتِهِ الْمُنْتَظِرُونَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى ذِكْرُهُ أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ وَ جَعَلَهُمْ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِينَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ ص بِالسَّيْفِ أُولَئِكَ الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَ شِيعَتُنَا صِدْقاً وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِ اللَّهِ سِرّاً وَ جَهْراً وَ قَالَ (عليه السلام) انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَج .
بحار الأنوار ، ج52 ، ص122 .

اى ابو خالد مردم زمان او كه معتقد به امامت وى هستند و منتظر ظهور او هستند ، از مردم تمام زمانها بهترند ؛ زيرا خداوند عقل و فهمى به آنها داده كه غيبت در نزد آن ها حكم مشاهده را دارد ! خداوند آن ها را در آن زمان مثل كسانى مي‌داند كه با شمشير در پيش روى پيغمبر (عليه دشمنان دين ) پيكار كرده‏اند ، آن ها مخلصان حقيقى و شيعيان راستگوى ما هستند كه مردم را به طور آشكار و نهان به دين خدا مي‌خوانند. و هم فرمود : انتظار فرج بزرگترين فرج است .


   3 - دعا براى حضرت
خود امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف ، در توقيع معروفي مي‌فرمايد :
وَ أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِيلِ الْفَرَج‏ .(بحار الأنوار ، ج52 ، ص92 ، ح‏7 )
براي تعجيل فرج ، بسيار دعا كنيد .

مرحوم شيخ صدوق در كمال الدين از احمد بن اسحاق از امام عسكري عليه السلام نقل مي‌كند كه آن حضرت فرمود :
وَاللَّهِ لَيَغِيبَنَّ غَيْبَةً لَا يَنْجُو فِيهَا مِنَ التَّهْلُكَةِ إِلَّا مَنْ يُثْبِتُهُ اللَّهُ عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ وَوَفَّقَهُ لِلدُّعَاءِ بِتَعْجِيلِ فَرَجِه‏ .
كمال الدين ، ص 384 و بحار الأنوار ، ج52 ، ص25، ح‏16.
به خدا قسم ( حضرت قائم عج ) چنان غيبتى مييكند كه كسى از مهلكه ( بى‏ دينى و گمراهى ) نجات نمیابد ؛ جز آنان كه خداوند آن ها را در عقيده به امامتش ثابت قدم داشته ، و موفق نموده است كه دعا كنند خداوند زودتر او را ظاهر گرداند .

    4 - حزن اندوه در فراق حضرت‏
عَنْ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ عَلَى مَوْلَانَا أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فَرَأَيْنَاهُ جَالِساً عَلَى التُّرَابِ وَ عَلَيْهِ مِسْحٌ خَيْبَرِيٌّ مُطَوَّقٌ بِلَا جَيْبٍ مُقَصَّرُ الْكُمَّيْنِ- وَ هُوَ يَبْكِي بُكَاءَ الْوَالِهِ الثَّكْلَى ذَاتَ الْكَبِدِ الْحَرَّى قَدْ نَالَ الْحُزْنُ مِنْ وَجْنَتَيْهِ وَ شَاعَ التَّغَيُّرُ فِي عَارِضَيْهِ وَ أَبْلَى الدُّمُوعُ مَحْجِرَيْهِ وَ هُوَ يَقُولُ سَيِّدِي غَيْبَتُكَ نَفَتْ رُقَادِي وَ ضَيَّقَتْ عَلَيَّ مِهَادِي وَ أَسَرَتْ مِنِّي رَاحَةَ فُؤَادِي سَيِّدِي غَيْبَتُكَ أَوْصَلَتْ مُصَابِي بِفَجَائِعِ الْأَبَدِ وَ فَقْدُ الْوَاحِدِ بَعْدَ الْوَاحِدِ يُفْنِي الْجَمْعَ وَ الْعَدَدَ فَمَا أُحِسُّ بِدَمْعَةٍ تَرْقَى مِنْ عَيْنِي وَ أَنِينٍ يَفْتُرُ مِنْ صَدْرِي عَنْ دَوَارِجِ الرَّزَايَا وَ سَوَالِفِ الْبَلَايَا إِلَّا مُثِّلَ لِعَيْنِي عَنْ عَوَائِرِ أَعْظَمِهَا وَ أَفْظَعِهَا وَ تَرَاقِي أَشَدِّهَا وَ أَنْكَرِهَا وَ نَوَائِبَ مَخْلُوطَةٍ بِغَضَبِكَ وَ نَوَازِلَ مَعْجُونَةٍ بِسَخَطِك .
كمال الدين ، ص 352 و بحار الأنوار ، ج51 ، ص219 ، ح‏9 .

سدير صيرفى گفت : من و مفضّل بن عمر و ابو بصير و ابان بن تغلب به حضور امام جعفر صادق عليه السّلام شرفياب شديم . ديديم حضرت روى زمين نشسته و عبائى بى‏يقه پوشيده ، كه آستين هايش كوتاه بود و در آن حال مانند پدر فرزند مرده جگر سوخته گريه مي‌كرد و آثار حزن از رخسار مباركش پيدا بود. به طورى كه رنگش تغيير كرده بود و در حالى كه كاسه چشمش پر از اشك بود، مي فرمود :
اى آقاى من ! غيبت تو خواب را از من ربوده و لباس صبر بر تنم تنگ نموده و آرامش جانم را سلب كرده !
اى آقاى من ! غيبت تو مصائب مرا به اندوه ابدى كه يكى بعد از ديگرى از ما را مي‌ربايد ، و جمع ما را بهم مي‌زند، كشانده است . من با شك چشم و ناله‏هاى سينه‏ام كه از مصائب و بلاهاى گذشته دارم نمى‏نگرم ؛ جز اين كه در نظرم بزرگتر و بدتر از آنها مجسم مي‌گردد . ‏

وقتي امام صادق عليه السلام اين چنين در فراق حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف ، اين چنين ناله مي‌زند و اشك مي‌ريزد ، تكليف روشن است !

    5 - عهد وپيمان‏ :
در دعاي عهد كه از امام صادق عليه السلام نقل شده است ، اينگونه مي‌خوانيم :
اللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي لَا أَحُولُ عَنْهَا وَ لَا أَزُولُ أَبَدا
بحار الأنوار ، ج53 ، ص 96 .

خداوندا! من بامداد امروز كه در آن به سر مي برم و هر بامدادى تا زنده‏ام عهد و پيمان خود را با امام خويش تجديد مي كنم ، و بيعت او را به گردن مي گيرم و هيچ گاه آن را از نظر دور نمي دارم و از ياد نمى برم .

    6 - رعايت تقوى و مانع وصول به حضرت‏ :
مهمترين وظيفه شيعيان در عصر غيبت اين است كه تقواي الهي داشته باشند و اتفاقا همين كم تقوايي ما شيعيان است كه اين همه سال از فراق آن حضرت رنج مي‌ بريم .


 

منبع: فرهنگ نیوز

 

منابع:

  • -المحاسن ، 155 عنه البحار ، ج23 ، ص77 ، ح‏6.
  • -علل الشرايع ، ص 9 عنه البحار ، ج 5 ، ص312 ، ح‏1.
  • -علل الشرايع ، ص 9 .
  • -البحار ، ج 23 ، ص83 .
  • -الكافى ، ج 1 ، ص 143.
  • -بحار ، ج53 ، ص 175 .
  • -الكافي ، ج1 ،‌ ص 261
  • -بحار الأنوار ، ج52 ، ص122
  • -بحار الأنوار ، ج52 ، ص92 ، ح‏7 .
  • -متون مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
  • -كمال الدين ، ص 384 و بحار الأنوار ، ج52 ، ص25، ح‏16.
  • -بحار الأنوار ، ج53 ، ص 96 .


:: بازدید از این مطلب : 976
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 4 تير 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

توضیحاتدسته: امام مهدی عجل الله تعاله فرجهمنتشر شده در یکشنبه, 01 تیر 1393 12:06

علاوه بر ضعف سند، این دسته روایات با روایات صحیحه ای که می فرماید قیام حضرت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف قیامی فکری و منطقی است تعارض دارند و لذا قابل اعتناء نیستند.

 


 

به گزارش شيعه آنلاين، حضرت آیت الله سید «محمد حسینی موسوی زنجانی» از مراجع تقليد مقيم مشهد مقدس به استفتائی در خصوص روایات دال بر افراط در کشتار توسط امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف پاسخ داد. متن پرسش و پاسخ معظم له بدین شرح است:

پرسش: نظر حضرتعالی درباره روایاتی که می گویند حضرت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف کسانی را که دعوت آن حضرت را قبول نکنند خواهد کشت و بدین طریق حضرت مردمان زیادی را به قتل خواهد رساند و در قتل افراط خواهد کرد چیست؟

پاسخ: بسمه تعالی؛ روایاتی با این مضمون که حضرت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف به مجرد اینکه شخصی دعوت اش را قبول نکند او را خواهد کشت و این کشتار به نحوی خواهد بود که به تعبیر رایج در بین مردم«به جای آب،خون در جوی ها جاری خواهد شد» در حدود پنجاه روایت است که همه آنها از یک راوی است و او محمد بن علی الکوفی است که فضل بن شاذان، که بسیار جلیل القدر است، درباره او گفته است: «رجل کذاب» یعنی مردی بسیار دروغ گو بوده است بنابراین این دسته از روایات از نظر سندی ضعیف هستند.

علاوه بر ضعف سند، این دسته روایات با روایات صحیحه ای که می فرماید قیام حضرت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف قیامی فکری و منطقی است تعارض دارند و لذا قابل اعتناء نیستند. در روایات صحیحه وارد شده است که حضرت امام زمان (روحی فداه) منهج و طریق فکری ای بر مردم عرضه خواهند کرد که برتر و قوی تر از مکاتب و افکار بشری است و قیام ایشان قیامی علمی و عقلی و فکری خواهد بود و فکر و اندیشه صحیح را به مردم عرضه خواهند کرد و مردم که مکاتب بشری را آزموده اند و ناتوانی و شکست آنها را در نجات و سعادت بشر دیده اند برای پذیرش دعوت و مکتب جدیدی که توسط حضرت ولی عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف عرضه می شود آمادگی خواهند داشت. کسانی خواسته اند با جعل احادیث افراط در قتل و کشتار و نشر این گونه احادیث، اذهان عموم مردم را نسبت به قیام و ظهور حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالي فرجه الشريف تخریب کنند.


:: بازدید از این مطلب : 1007
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 4 تير 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

اولین فرزند حضرت، امام رضا(ع) در سال ۱۴۸ متولد شده و روز تولد حضرت معصومه (س) را اول ذی قعده سال ۱۷۳ دانسته اند. اگر امام ۱۴سال در زندان بوده چگونه می تواند دراین زمان صاحب فرزندی شده باشد؟

 

 

 

  امروز 25 رجب المرجب از سنه 1435 هجری قمری و مصادف با سالروز شهادت باب الحوائج شیعیان و پدر بزرگوار سلطان ایران حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است.

با شنیدن نام امام کاظم علیه السلام همواره نخستین چیزی که به ذهن متبادر می شود، رنج زندان و غل و زنجیر و ...است، این نیست مگر به دلیل کم لطفی ها و کم کاری های ما در شناخت و بیان ابعاد مختلف زندگی امام مان و مظلومیت بیش از حد حضرتش حتی پس از قرن ها !!
در حالی که با کمی دقت در تاریخ و اندکی جستجو در سالهای حیات پر برکت این امام عزیز می توان بدین نتیجه رسید که سالهای حیات مبارک حضرت و حتی سالهای زندان و حبس، آنگونه که ما تصور می کنیم و تا کنون شنیده ایم نبوده است.


آنچه از لابه لای تاریخ پر افتخار شیعه برمی آید این است که بر اساس شواهد و مستندات تاریخی، دوران زندان حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام - آنگونه که گفته می شود – چهارده سال نبوده است.
در همین رابطه حجت الاسلام علی اکبر ذاکری خمی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی مقاله ای تالیف و در اختیار خبرگزاری شبستان قرار داده اند که متن این نوشتار بی کم و کاست تقدیم می شود. امید که گامی باشد هرچند کوچک و ناچیز در رفع مظلومیت های بزرگ این امام مهربان!

امام کاظم علیه السلام در زمان منصور به امامت رسید و دوران امامت حضرت همزمان با خلافت مهدی،هادی و هارون بود. هارون در 15 ربیع الاول سال 170 به خلافت رسید(1)وامام کاظم در 26 رجب سال 183 به دست وی به شهادت رسیده است؛ یعنی سیزده سال و قریب به چهار ماه پس از خلافت هارون حضرت شهید شد.  هارون برای تثبیت قدرتش، مخالفان از خویشان خود را کنار زد و برای اقتدار خود به قلع و قمع دیگران از جمله علویان پرداخت که یکی از آنان یحیی بن زید و دیگری موسی بن جعفر(ع)بود که چند بار حضرت را دستگیر کرد.

دو بار دستگیری در زمان هارون
از برخی گزارش ها استفاده می شود که حضرت دو بار در زمان هارون به اجبار به بغداد رفته است. علی بن جعفر در ذیل روایتی از موسی بن جعفر(ع) می گوید: «این خبر را سه روز قبل از این که هارون الرشید برای بار دوم او را برده بیان نموده است.»  ظاهر آن این است که هارون یک بار دیگر آن حضرت را به اجبار به بغداد برده است و ممکن است همان باری باشد که از خود حضرت جریان آن نقل شده است.  هنگامی که هارون دستور داد مرا ببرند بر او وارد شدم و سلام کردم وی پاسخ سلام مرا نداد  او را غضبناک دیدم طوماری را نزد من انداخت و گفت بخوان در آن سخنی بود که خدا می داند من از آن دور هستم، ذکر شده بود که برای موسی بن جعفر (ع) خراج از سوی غلات شیعه می رسد یعنی کسانی که قائل به امامت وی می باشند.
حضرت فرمود: سوگند به کسی که محمد(ص) را به رسالت فرستاد هیچ کس برای من درهم و دیناری به عنوان خراج نمی فرستد ولی ما خاندان ابو طالب هدیه را می پذیریم چون پیامبر(ص) فرموده اگر به پاچه ای دعوت شوم پاسخ می دهم.

در ادامه این دیدار هارون می پرسد چرا خود را فرزندان رسول خدا(ص) می دانید در حالی که از نسل علی(ع) هستید ؟ حضرت پاسخ می دهند خداوند عیسای پیامبر را از ذریه پیامبران دانسته (2 ) در حالی که پدر نداشته است و در جریان مباهله قرآن می گوید: بگو بخوانید فرزندانتان و فرزندانمان را و زنانتان و زنانمان را و نفس هایتان و نفس هایمان را سپس مباهله کنیم...(3)  در حالی که جز پیامبر(ص)، علی(ع)، فاطمه(س)، حسن و حسین علیهما السلام در مباهله شرکت نداشتند. در آیه مباهله حسن و حسین علیهما السلام به عنوان فرزندان پیامبر (ص) معرفی شده اند.

دستگیری امام در مدینه و اعزام به بصره
هارون برای دستگیری موسی بن جعفر علیه السلام برنامه ریزی کرد او برای انجام عمره در ماه رمضان به مکه رفت سپس به مدینه آمد. این که ما دستگیری حضرت را فقط برخاسته از اظهارنظر ایشان در کنار قبر پیامبر(ص) بدانیم سخنی نسنجیده است.  دستگیری شخصیت با نفوذی مانند موسی بن جعفر علیه السلام بدون تصمیم قبلی کاری بسیار دشوار است. از این روی به نظر می رسد هارون این سفر را با برنامه ریزی قبلی طراحی کرده بود و در زمان تعیین شده نظر خود را اعمال کرد.
ابن جوزی از مداینی نقل می کند: هارون به مدینه آمد و در کنار قبر پیامبر(ص) با موسی بن جعفر(ع)بودند. هارون گفت: سلام بر تو ای پسرعمو! و این جملات را از باب افتخار بر اطرافیان خود گفت که من با پیامبر (ص) خویشاوندی دارم. موسی بن جعفر(ع) نزدیک قبر آمد و فرمود: السلام علیک یا أبة؛ درود بر تو ای پدر. رنگ هارون تغییر کرد و گفت: به خدا سوگند ای ابو الحسن این افتخار و شرف حقیقی است. و می افزاید: وی حضرت را به زندان بغداد برد و آن حضرت در زندان بود تا این که در گذشت.

کلینی حضور هارون را در کنار قبر پیامبر(ص) با جزئیات بیشتری نقل کرده است. از جمله عیسی بن جعفر و جعفر بن یحیی در کنار مرقد پیامبر بودند و سخن امام هم مفصل تر است. حضور عیسی بن جعفر حاکم بصره نشانه آن است که دستگیری و زندانی نمودن حضرت در بصره از قبل برنامه ریزی شده است.

زندان های امام کاظم علیه السلام
از گزارش های تاریخی استفاده می شود موسی بن جعفر علیه السلام در زمان هارون چهار زندان را تجربه کرده است. از برخی گزارش ها استفاده می شود که بازداشت های جدا گانه ای هم شده است. در آخرین آن زندان سندی بن شاهک بود که منجر به شهادت حضرت شد. دوران این چهار زندان در مجموع قریب به چهار سال بوده است. مدتی بعد از یکی از این زندان ها در بغداد تحت نظر بوده و روزهای پنج شنبه با هارون دیدار داشته است.

چون رشید به مدینه آمد امام کاظم (ع) همراه با گروهى از بزرگان مدینه به استقبال وى آمدند و همگى از استقبال رشید بازگشتند. پس رشید شبانه برخاست و به سوى مرقد رسول خدا (ص) رهسپار شد و عرض کرد: اى رسول خدا! من از کارى که قصد آن کرده‏ام از تو پوزش مى‏طلبم. مى‏خواهم موسى‏ بن جعفر (ع) را به زندان‏ افکنم او خواهان پراکندگى میان امت تو و ریختن خون ایشان است. سپس دستور دستگیرى امام را صادر کرد.(4)

از خبری که در عیون آمده استفاده می شود یحیی بن خالد نیز حضور داشته است و سخنان هارون به نقل از وی گزارش شده و به دستور هارون امام را در مسجد النبی هنگام نماز، فضل بن ربیع دستگیر کرده است (5) 
حضرت پس از دستگیری خطاب به پیامبر فرمود: أَشْکُو إِلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَلْقَى ؛از آنچه برای من اتفاق افتاد به توای رسول خدا شکایت می کنم .

مردم از هر سوی گریه کنان و صیحه زنان آمدند و برای حضرت دو کجاوه قرار دادند یکی به بصره رفت و دیگری به کوفه و حضرت را حسان سروی به بصره برد و تحویل عیسی بن جعفر حاکم بصره داد. در مناقب به چهار زندان حضرت تصریح کرده و می نویسد: متولی زندان حضرت، عیسی بن جعفر بود بعد فضل بن ربیع سپس فضل بن یحیی برمکی آن گاه سندی بن شاهک که او را سم داد که در خرما قرار داده بود.


1. زندان بصره
برابر آنچه کلینی نوشته است هارون در شوال سال 179 در بازگشت از عمره رمضان به مدینه آمد و در 20 شوال موسی بن جعفر(ع) را از مدینه به بصره فرستاد و در نزد عیسی بن جعفر زندانی کرد. سپس به بغداد برد و نزد سندی بن شاهک زندانی کرد و در زندان وی از دنیا رفت(6) . طبق این نقل دستگیری حضرت در شوال 179 بوده است. صدوق هم دستگیری حضرت را در سال 179 می داند (7)  کلینی شهادت حضرت را در ششم رجب 183 در بغداد (8) و شیخ طوسی در 24 رجب 183 دانسته است(9). برابر این گزارش که مشایخ سه گانه شیعه نقل کرده اند ایشان حدود سه سال و نه ماه و چند روز زندانی و تحت نظر پی در پی بودند .

اولین زندان ایشان در بصره بوده است. یک سال در زندان بصره بسر بردند. در اتاقی که در آن حضرت زندانی بود فقط در دو مورد باز می شد؛ برای وضو و برای غذا و اکثر ایام بسته بود. هارون از عیسی بن جعفر خواست موسی بن جعفر را از بین ببرد ولی وی نپذیرفت و پس از یک سال که در زندان بود گفت:اگر او رااز من نگیری آزادش می نمایم.

در پایانِ روایتی در عیون که شرح دستگیری امام را ذکر کرده چنین آمده است « پنهانی حضرت را از بصره به بغداد بردند سپس وی را زندانی کردند آن گاه آزاد نمودند. سپس بعد از مدتی به سندی بن شاهک سپرده شد و او حضرت را زندانی کرده و بر ایشان سخت گرفت تا با سم در خرما که هارون فرستاد به شهادت رسید.»
از این گزارش استفاده می شود که حضرت سه زندان دیگر داشته است. او یک سال در زندان بصره نزد عیسی بن جعفر بود و وی حاضر به کشتن حضرت نشد. امام را به بغداد منتقل کردند و در نزد فضل بن ربیع زندانی گردید.

به نظر می رسد پس از مدتی سخت گیری در زندان بصره تا حدودی از سخت گیری بر حضرت کاسته شده چون عیسی بن جعفر وی را مردی بی آزار و عابد یافت. به همین جهت امام کاظم (ع) توانست از زندان بصره برای شیعیان نامه ارسال نماید. حسین بن مختار در خبری با یاد زندان و بدون ذکر نام بصره(10) و در خبری با یاد زندان بصره گزارش می دهد که الواحی از ابوالحسن خارج شد و به ما رسید که در آن آمده بود که عهد من به بزرگترین فرزندانم می رسد.

در کافی علی بن یقطین گوید: ابو الحسن(ع) به من از زندان نوشت که فلانی فرزند من، بزرگ پسرانم می باشد و کنیه ی خود را به او دادم. البته گزارش دیگری از بصره نقل شده اما ذکر نشده که از زندان بوده است یا نه و آن دعا برای حماد بن عیسی است که به دعای موسی بن جعفر(ع) در بصره خداوند پنجاه مرتبه توفیق سفر حج نصیب وی کرد.


2. زندان فضل بن ربیع
پس از بصره حضرت در بغداد در زندان فضل بن ربیع زندانی گردید. در باره زمان زندان حضرت نزد ربیع چندین گزارش داریم که یکی از آن گزارش ها به احتمال باعث شهرت خبر چهارده سال زندان حضرت شده است. الف: عبادت در زندان؛  شیخ صدوق در عیون الاخبار از احمد بن عبد الله غروی از پدرش نقل می نماید که بر فضل بن ربیع وارد شدم وی در پشت بام نشسته بود گفت: نزدیک بیا پس نزدیک آمدم تا در کنار وی قرار گرفتم گفت: به آن خانه بنگر چه می بینی ؟ گفتم: جامه ای روی زمین قرار دارد گفت: خوب نگاه کن! پس دقت کردم دیدم مردی در حال سجده است گفت: او را می شناسی گفتم:نه! گفت: او مولای توست.  گفتم: مولای من کیست؟ گفت: خودت را به تجاهل مزن او مولای تو ابو الحسن موسی بن جعفر(ع) است من شب و روز او را می نگرم و همیشه وی را در این حالت می یابم نماز صبح را می خواند و یک ساعت تعقیب می خواند تا طلوع خورشید سپس به سجده می رود تا ظهر پس نماز را آغاز می نماید بدون نیاز به تجدید وضو که نشان می دهد در سجده اش نمی خوابد و غافل نیست و همین گونه ادامه می دهد. فضل ادامه می دهد که بیش از یک بار به من دستور داده اند او را بکشم و من در پاسخ گفته ام او را نمی کشم گر چه مرا بکشید.

ب) دعای حضرت برای نجات از زندان:
زمانی که حضرت در زندان فضل بن ربیع بود و خبر یافت هارون در صدد قتل ایشان بر آمده پس از عبادت نیمه شب این دعا را قرائت فرمود: یَا سَیِّدِی نَجِّنِی‏ مِنْ‏ حَبْسِ‏ هَارُونَ‏ وَ خَلِّصْنِی مِنْ یَدِهِ یَا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَیْنِ رَمْلٍ وَ طِینٍ وَ مَاءٍ ...  وقتی حضرت این دعا را خواند هارون در خواب مرد سیاهی را دید که شمشیر به دست در مقابل وی قرار دارد و می گوید: ای هارون موسی بن جعفر(ع) را رها کن در غیر این صورت گردنت را با همین شمشیر می زنم هارون حاجب خود را(که فضل بود) خواست و دستور داد به زندان برو و موسی بن جعفر(ع) را آزاد نما او شبانه حضرت را نزد هارون برد و بر او سلام کرد. هارون پاسخ داد و گفت:آیا در نیمه شب دعا کردی ؟ فرمود: آری! از دعا پرسید: حضرت توضیح داد. هارون گفت: دعایت مستجاب شده است و به حاجب دستور داد که ایشان را آزاد نماید و او را گرامی دارد و سه خلعت دهد و در خدمت او باشد پس از این موسی بن جعفر(ع) گرامی بود و نزد هارون مورد احترام و هر پنج شنبه به دیدار هارون می رفت تا این که برای بار دوم او را دستگیر کردند و او را آزاد نکرد تا این که تسلیم سندی نمود و با سم به شهادت رساندند.

از این خبر استفاده می شود که امام کاظم(ع)پس از زندان فضل بن ربیع مدتی در بغداد آزاد ولی تحت نظر بوده است. شاید جریان بشر حافی در چنین وقتی رخ داده است .
3. زندان فضل بن یحیی
هارون پس از مدتی حضرت را به فضل بن یحیی برمکی سپرد. او نیز وقتی رفتار و منش امام را دید با ایشان خوشرفتاری کرد و برای ایشان غذا می برد و حاضر نشد امام را به شهادت برساند. هارون از این موضوع ناراحت بود(11). هارون که در رقه بود به مسرور خادم پیام داد برو و اگر دیدی موسی بن جعفر(ع) در رفاه می باشد او را از فضل بن یحیی گرفته و به زندان سندی بن شاهک منتقل نما. یحیی برمکی که از این خبر مطلع شد تلاش کرد از ناراحتی هارون بکاهد و با یک بر نامه ریزی زمینه شهادت امام را فراهم ساخت.

4. زندان سندی بن شاهک
آخرین زندان امام، زندان سندی بن شاهک بود که در آن زندان حضرت را به شهادت رساندند. اقوال درباره مدت زندان امام :  در باره مدت زندان امام کاظم(ع)اقوال گوناگونی نقل شده است که به دیدگاه های مهم آن اشاره می گردد.  1. چهارده سال؛ برای مدت چهارده سال زندانی حضرت دلیل محکمی ارائه نشده است ممکن است علت شهرت چهارده سال بر خاسته از خبری باشد که درباره زندان فضل بن ربیع نقل شده است. این خبر به اضافه زندانهای دیگر حضرت مجموع چهارده سال را تشکیل داده است.
ادله مبنی بر رد چهارده سال زندان حضرت
در خبری که در عیون اخبار الرضا آمده و دیگران نیز از این منبع آن را نقل کرده اند چنین می خوانیم ثوبانی گوید: ابو الحسن موسی بن جعفر(ع) بیش از ده سال هر روز بعد از در آمدن خورشید تا ظهر سجده می کرد. گاهی هارون بالای بامی می رفت که مشرف بود بر زندان ابو الحسن، پس می دید که ایشان در حال سجده است از ربیع می پرسید این جامه چیست که هر روز آن را در اینجا می بینم؟ ربیع می گفت: ای امیراین جامه نیست این موسی بن جعفر(ع) است.

این روایت در بحار الانوار آمده است مترجم زندگانی موسی بن جعفر در بحار وقتی به ترجمه این خبر می رسد چنین می نویسد: « عیون اخبار الرضا- ثوبانى گفت: موسى بن جعفر علیه السّلام چهارده پانزده سال هر روز از سفیدى‏ آفتاب‏ تا هنگام ظهر به سجده می رفت12» در اینجا مترجم «بِضْعَ‏ عَشْرَةَ سَنَةً؛ ده سال و اندی را» به چهارده، پانزده سال ترجمه کرده است. یعنی امام کاظم از روز اول خلافت هارون در زندان وی بوده است.
 با توجه به آنچه ذکر شد روشن گردید که هارون در سال های اول خلافت خود با حضرت کاری نداشته بلکه ایشان مورد احترام و توجه هارون بوده است.
1. نقل مأمون از دیدار موسی بن جعفر(ع) با پدرش در مدینه دلیل بر آن است که تا آن زمان حضرت در زندان نبوده است تاریخ آن را باید به سال 175 به بعد دانست که سال ولایت عهدی امین بوده است.
2. این که در این حدیث ذکر شده حضرت بیش از ده سال هر روز در حال سجده بوده قابل قبول نیست، زیرا پس از زندان بصره حضرت در زندان فضل بن ربیع بسر برده است و به نظر می رسد عبارت صحیح به جای « بِضْعَ‏ عَشْرَةَ سَنَةً، بضع عشر شهرا» بوده یعنی ده ماه و اندی در زندان ربیع بوده است و سجده می نموده است. این با واقعیت های تاریخی بیشتر سازگار است.بنا بر این دلیلی بر چهارده سال نداریم.

3. از روایات متعددی استفاده می شود که در سال 174 موسی بن جعفر(ع)در سفر حج بوده است و خبر مرگ چهار تن از یاران خود را در مکه داده است. گزارش یکی از آنها را حارث بن مغیره داده و موارد دیگر آن را نیز نقل کرده اند (13)  و چون در مکه وبا بوده این جمع مردند و هارون که به حج آمده بود از ترس داخل مکه نشد تا هنگام وقوف و بعد از وقوف در مشاعر برای انجام اعمال به مکه رفت و در آن شهر توقف نکرد و آنجا را ترک کرد. بنابراین حضور وی مدینه باید در سال 175 یا 177 باشد. شاید به همین علت ابن مسکویه ذکر می کند در سال 174 حادثه قابل ذکری رخ نداده است.

4. این ادعا مشکلات دیگری هم دارد. مثلا در تقویم ها، روز تولد حضرت معصومه (س) اول ذی قعده سال 173، روز دختر نامگذاری شده است. در نتیجه اگر موسی بن جعفر(ع) چهارده سال در زمان هارون زندانی بوده است چگونه می تواند صاحب فرزندی در این زمان باشد و این تاریخ تولد حضرت معصومه را درست دانست؟ حتی برخی داشتن فرزندان متعدد برای موسی بن جعفر (ع) را با این دوران طولانی زندان، بعید می دانند به ویژه که اولین فرزند حضرت امام رضا در سال 148 متولد شده است.
بنابراین با توجه به این که حضرت در زمان خلفای  دیگر مدت قابل توجهی در زندان نبوده است و مدت چهارده سال زندان در زمان هارون با حقایق تاریخی سازگار نیست این قول درست نیست.
ادله رد ده سال زندان
شیخ طبرسی در تاج الموالید قائل به ده سال زندان است. وی می نویسد:«او مدتی طولانی در زمان امامتش زندانی بود، از جانب رشید ده سال و یک ماه و چند روزی زندان بود.» از این نقل استفاده می شود تمام مدت زندان حضرت در زمان هارون بوده است.

مرحوم طبرسی دلیل و منبع خبر خود را ذکر نکرده است و در اعلام الوری مدت زندان حضرت را نقل نکرده است. شاهدی بر این نظر نیست مگر همان روایتی که نقل شد. در باره آن گفتیم صحیح آن، ده ماه و اندی است.  این قول از گزارش تذکرة الخواص نیز به دست می آید، زیرا وی دستگیری حضرت را در سال 177 و شهادت ایشان را در رجب سال 188 می داند که حدود یازده سال می شود.

همان گونه که ذکر شد حضرت تا سال 174 در سفر حج بوده است و هارون سال های بعد به مدینه آمده و با توجه به شهادت حضرت در سال 183 ده سال کامل نمی شود. افزون بر این که قیام یحیی بن عبد الله در سال 175 بوده و نامه وی به امام کاظم (ع) را باید در سال بعد دانست.
نامه یحیی بن عبد الله به موسی بن جعفر
از جمله دلائلی که این قول را مردود می نماید نامه یحیی بن عبد الله بن حسن به امام کاظم (ع) است. یحیی جزو افرادی بود که با حسین بن علی شهید فخ قیام کرد و از مرگ نجات یافت او به منطقه دیلم رفته و در سال 175 و به قولی در سال 176 قیام کرد(14) و پس از یک سال مقاومت تسلیم و بعد آزاد شد و در نهایت در زندان سندی بن شاهک از دنیا رفت.  برای روشن شدن زمان و موقعیت مبادله نامه لازم است گزارش ذهبی را نقل کنیم.
ذهبی در تاریخ اسلام می نویسد: در سال 175 یحیی بن عبد الله بن حسن علوی به بلاد دیلم رفت و به تحرک پرداخت و قدرت و شوکت وی قوی شد و خواهان خلافت بود و شیعیان به سرعت از شهرها به سوی او شتافتند.
هارون الرشید از این غمگین شد و از شرابخواری و لهو بازماند و فضل بن یحیی برمکی را همراه با پنجاه هزار نفر از خراسانی ها و دیگران، اعزام کرد و طلای زیادی بین آنان تقسیم کرد. یحیی ترسید حاکم طبرستان به وی خیانت کند(15)  از این روی خواستار صلح شد و هارون الرشید برای یحیی امان نامه فرستاد و بزرگان بر آن گواهی دادند و همراه با هدایا و مال زیاد برای وی فرستاد. گفته شده چهار صد هزار دینار برای وی فرستاد. یحیی خوشحال شد و بر هارون وارد شد و او نیز یحیی را گرامی داشت و گفته می شود بارها دستگیر و آزاد می شد.

یحیی بن عبد الله نامه ای به موسی بن جعفر نوشته و در آن حضرت را مورد سرزنش قرار می داد که تو و پدرت افراد را از کمک به ما باز داشته اید و حال آن که من مردم را به رضا از آل محمد دعوت نموده ام.
حضرت به وی پاسخ می دهد از پاسخ ایشان به خوبی استفاده می شود که ناراحتی وی از آن جهت بوده که شیعیان طرفدار خود را از همراهی با یحیی بازداشته است متن سخن حضرت چنین است. « گفتی که من مردم را از یاری تو باز داشتم به جهت علاقه ام در باره آنچه به دست آوردی و مرا باز نداشت از ورود به آنچه تو در آن هستی- اگر به آن علاقه داشتم- ضعف شناخت سنت و هم به جهت اندکی بصیرت به حجت. بلکه خداوند تبارک و تعالی مردم را درهم، گونا گون و با غرائز متفاوت آفرید(16)» سپس دو پرسش مطرح می نماید و می افزاید: «من تو را از مخالفت با خلیفه باز می دارم و تو را به نیکی به او و طاعتش دعوت می نمایم و این که برای خودت امان بخواهی قبل از این که به تو دست یابند...»

از نامه یحیی و پاسخ صریح حضرت استفاده می شود که وی وقتی این نامه را نوشت که قدرت و طرفدار پیدا کرده و بر توان خود می بالیده است و امام کاظم(ع) نیز در همین مقطع به او توصیه می نماید خودش را تسلیم نماید و باعث درگیری و خونریزی نشود. در نتیجه مبادله این نامه را باید سال 176 دانست و در این سال هنوز حضرت دستگیر نشده است.
در پایان این حدیث آمده است که این نامه ها به دست هارون رسید وقتی خواند گفت: «مردم مرا بر ضد موسی بن جعفر(ع) تشویق می نمایند و حال آن که وی بدور است از آنچه به آن متهم شده است» یعنی هارون تا مدتی نسبت به موسی بن جعفر(ع) بد گمان نبود و برای حضرت مشکل ایجاد نکرد.

این قول را می توان از گزارش تذکرة الخواص به دست آورد. با این توضیح که ایشان دستگیری حضرت را در سال 177 می داند و قولی را نقل می کند که در سال 183 به شهادت رسیده است در نتیجه مدت زندان حضرت شش سال می شود و ممکن است قول به هفت سال هم از چنین قولی بر گرفته شده است . در نقد آن می توان گفت دستگیری حضرت در سال 177 دلیل استواری ندارد.

 شهید مطهری نیز دوران زندان حضرت را چهار سال ذکر کرده است

قول چهار سال زندان از اکثر گزارش ها استفاده می شود. تمام کسانی که دستگیری حضرت را به سال 179 دانسته و شهادت ایشان را در سال 183 ذکر کرده اند. مدت زندان حضرت را حدود چهار سال می دانند. این قول از کلینی، صدوق و بسیاری از بزرگان نقل شده است. در تاریخ بغداد زمان دستگیری حضرت سال 179 و شهادتش در 25 رجب سال 183 ذکر شده است. شهید مطهری نیز دوران زندان حضرت را چهار سال ذکر کرده است (17) و بر آن شواهد زیادی است.

1. نقد و بررسی هایی که تا کنون داشتیم این مطلب را به اثبات می رساند، زیرا دلیلی بر چهارده سال، ده سال و شش یا هفت سال نداشتیم.
2. زمان دستگیری حضرت در شوال سال 179 مهم ترین دلیل بر این نظر است.
3. در روایتی نقل شده است امام رضا(ع)در طول چهار سالی که حضرت در زندان بودند شب ها در دهلیز خانه ایشان می خوابیدند تا روزی که به شهادت رسیدند. در کافی این روایت نقل شده و مدت آن را چهار سال ذکر کرده است و کتبی که از کافی نقل کرده اند مانند: وافی، مدینة المعاجز،اثبات الهداة و بحار الأنوار، در اثبات الوصیه هم چهار سال در دلائل الامامه نزدیک چهار سال (18) و در خرائج رواندی بدون ذکر سال جریان را نقل کرده است(19) و حدیث آن در کافی چنین است؛
مسافر گوید: هنگامى که ابوابراهیم(موسى بن جعفر)علیه السلام را (به سوى بغداد) می بردند به امام رضا علیه السلام دستور داد که همیشه تا وقتى که خودش زنده است، هر شب در منزل آن حضرت بخوابد تا خبرش به او برسد. مسافر (غلام حضرت)گوید: ما هر شب بستر امام رضا(ع)را در دهلیز خانه می انداختیم، و آن حضرت‏ بعد از شام مى‏آمد و می خوابید، و صبح به منزل خویش می رفت، تا چهار سال به دین منوال گذشت، شبى از شب ها بستر حضرت را انداختند ولى او دیر کرد و بالاخره هم نیامد، اهل خانه نگران و هراسان شدند و ما را از نیامدنش دهشتى گرفت. چون فردا شد، آن حضرت به منزل آمد و نزد اهل خانه رفت و متوجه «ام احمد» شد و به او فرمود: آنچه را پدرم به تو سپرده بیاور، ناگاه ام احمد فریاد کشید و سیلى به رخسارش زد و گریبانش را درید و گفت: به خدا آقایم مرد، حضرت به او فرمود: «مبادا سخنى بگوئى و آن را اظهار کنى تا خبر به حاکم برسد» سپس ام احمد زنبیلى را با دو هزار دینار یا چهار هزار دینار نزد او آورد و همه را به امام رضا(ع) داد، نه به دیگران (زیرا از اموال شخصى آن حضرت نبود تا میان همه وراث تقسیم شود).
و ام احمد- که برگزیده و محرم راز امام هفتم علیه السلام بود- گفت آن حضرت روزى محرمانه به من فرمود: این امانت را نزد خود حفظ کن، کسى را از آن آگاه نساز تا من بمیرم، چون من درگذشتم، هر کس از فرزندانم نزد تو آمد و آن را از تو خواست تحویلش ده و بدان که من مرده‏ام. اکنون به خدا نشانه‏اى که آقایم فرموده بود ظاهر شد (و دانستم که او درگذشته است).
امام رضا علیه السلام آنها را از او گرفت و همه را دستور خوددارى داد تا زمانى که خبر برسد، سپس بازگشت و براى خوابیدن شب هم چنان که مى‏آمد، نیامد، تا چند روزى بیش نگذشت که پاکت نامه خبر وفات امام هفتم رسید. ما روزها را شمردیم و حساب کردیم، معلوم شد همان وقتى که امام رضاعلیه السلام براى خوابیدن نیامد و امانت را گرفت، آن حضرت درگذشته است.

این خبر نشان می دهد که از زمان دستگیری تا زمان شهادت حضرت امام کاظم چهار سال طول کشیده است و در این مدت زندان و یا تحت نظر در بغداد بوده است.

 

 

شبستان


پی نوشت ها؛
1. تاریخ خلیفة بن خیاط ، ص 296 ؛ دینوری ، أخبار الطوال،مترجم، ص 427؛ زرکلی ، الاعلام، ج8، ص 62.
2.وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلًّا هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ‏ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى‏ وَ عِیسى‏ ( انعام ، آیه 84- 85).
3. فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُم‏ (آل عمران آیه 61).
4.امین محسن، سیره معصومان ، ج‏6 ، ص 137.                             5.صدوق، عیون أخبار الرضا ع، ج ،1 ص 73.
6.الکافی ، ج‏1 ، ص476.                                                             7.صدوق ، عیون أخبار الرضا ع، ج1، ص 104.
8.کافی ، ج1، ص 486. از ابو بصیر.                                                9.طوسی، تهذیب الاحکام ، ج6، ص 92، تحقیق غفاری.
10.کافی ، ج‏1 ، ص313.                                                             11.مفید ، ارشاد ، ج2، ص240.
12.زندگانى حضرت امام موسى کاظم علیه السلام ( ترجمه جلد 48 بحار الأنوار) ، ص199.
13.مجلسی ، ج48، ص 54- 55.                                                    14.ابن کثیر، البدایة و النهایه ، ج‏10 ، ص 189.
15.زرکلی ، الأعلام ، ج8، ص 154.                                                 16.کافی ،ج‏1 ، ص367.
17.مطهری ، مرتضی، مجموعه آثار، ج18، ص 98.                             18.طبری، دلائل الإمامه ، ص373.
19.راوندی ، الخرائج و الجرائح ، ج‏1 ، ص371.                                   20.خطیب، تاریخ بغداد ، ج13، ص 31.
21.نجاشی، رجال ، ص 407.                                                       22.اعلام الهدی ، ج8، ص 168.
23. مجلسی ، بحار الأنوار، ج 48، ص 234.                                     24.همان، ص 228.
25.طوسی ، تهذیب الاحکام ، ج6، ص 92، تحقیق غفاری.                26. همان، مجلسی ، بحار الأنوار، ج 48، ص 234
تالیف: علی اکبر ذاکری خمی



:: بازدید از این مطلب : 931
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 1 تير 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

امام سجاد فرمودند: عمویم عباس بن على بصیرتى نافذ و ایمانى محكم داشت. همراه برادرش حسین جهاد كرد، به خوبى از بوته آزمایش بیرون آمد و شهید از دنیا رفت...

 
 


حضرت عباس(علیه السّلام) در خانه اي زاده شد كه جايگاه دانش و حكمت بود. آن جناب از محضر اميرمومنان، امام حسن و امام حسين(علیه السّلام) كسب فيض كرده است. لذا از علی بن ابیطالب(ع) در مورد حضرت عباس (علیه السّلام) نقل شده است كه فرموده اند: ان ولدى العباس زق العلم زقا، يعني همان طور كه پرنده به جوجه خود مستقيماً غذا مي دهد، اهل بيت(ع) نيز مستقيماً به آن حضرت علوم و اسرار را آموختند.

 


و همچنین روایتی بدین مضمون از امامان معصوم (ع) نقل شده است که فرموده اند: همانا عباس بن علی علم را چون غذا از پدرش وارد جان خویش نموده است.
علامه شيخ عبدالله ممقاني در كتاب نفيس تنقيح المقال، در مورد مقام علمي و معنوي ايشان گفته است: آن جناب از فرزندان فقيه و دانشمندان ائمه (ع) و شخصيتي عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاك بود.

 

 

مقام عرفانی قمر بنی هاشم(ع)
اگر به زندگي و حالات حضرت ابوالفضل‌(ع) از اين منظر نگريسته شود، مشخص می شود كه آن حضرت نماد راستين عرفان است. و مقامات سلوك را به بهترين شيوه طي نموده است. مخصوصا وقتی در حالات آن حضرت در روز عاشورا دقت می شود، برخي از مقامات عرفاني آن حضرت نمود پیدا می کند كه به برخي از آن مقامات اشاره ای داریم:

 

 

مقام اخلاص
يكي از منازل مهم عرفاني منزل اخلاص است. اخلاص داراي سه درجه است:
1 - انجام خالصانه عمل بدون چشم داشت پاداش.
2 - كافي ندانستن سعي و عمل خود.
3 - آنكه خود و كار و عمل خود را در مسير اراده حق هيچ نداند و همه چيز را از خداوند بداند.
حضرت ابوالفضل‌(ع) جان خويش را در راه خدا در طبق اخلاص مي‌نهد و از هيچ رنج و زحمتي هراس به دل راه نمي‌دهد. اين شهامت و ايثار وي حكايت از ميزان اخلاص او دارد در آن رجز زيباي حضرت اين نكته به روشني نهفته است: والله ان قطعتموا يميني / اني احامي ابدا عن ديني.که هدف او در اين بيت نهفته است چرا كه او حاضر نيست از هدف خويش دست بردارد و اين نهايت اخلاص است.

 

 

مقام صبر
يكي دیگر از منازل مهم در عرفان عملي منزل صبر است. صبر در عرفان عملي عبارت است از آنكه سالك نفس خويش را با وجود جزع و گله‌مندي از شكايت به غير باز دارد. يكي از درجات بلند عرفاني حضرت ابوالفضل‌(ع) درجه او در صبر است. او در صحنه كربلا برادران خود عبدالله و جعفر و عثمان را پيش از خود به ميدان مي‌فرستد و شهادت آنان را نظاره گر است اما هيچ اظهار شكوه نمي‌كند و با ايماني راسخ تا پاي جان از مولايش دفاع مي‌كند. به همین خاطر است که در زیارت نامه آن عالیمقام آمده است که: السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله، اشهد انك جاهدت و نصحت و صبرت حتي اتيك اليقين.

 

 

مقام شكر
شكر سه درجه دارد: نخست شكر بر اشياي محبوب و دلخواه، درجه دوم شكر بر امور ناگوار و درجه سوم آنكه بنده فقط منعم را شهود نمايد. بي‌گمان اگر عباس بن علی را چنين شهودي دست نداده بود، چگونه مي‌توانست كه مرگ در كام او از عسل هم شيرين‌تر باشد. ابوالفضل آن جرعه نوش شهادت بي‌گمان در آن لحظه‌هايي كه آب دستانش را بريده بودند، جز شهد اين شهود در جان نداشت.

 

 

مقام صدق
صدق نیز مراتبی دارد: صدق در نیت، صدق در زندگی و صدق دیگر این است که بنده در شناخت و معرفت قصد صادق باشد.حضرت ابوالفضل العباس(ع) در قصد خويش صادق بود و حيات خود را جز براي خدا نمي‌خواست. از اين رو در زيارتنامه آن حضرت صفت صدق نيز به وي نسبت داده شده است.

 

 

مقام فتوت
فتوت به این معناست که دشمني با مردمان را ترك گويي، و به كسي كه به تو آزار رسانده محبت نمايي و مرتبه والای فتوت این است که در سلوك الي‌الله به دليل عقل تمسك نجويي. که همه یاوران حضرت اباعبدالله(ع) مخصوصا حضرت اباالفضل اگر مي‌خواستند به دلايل عقل توجه نمايند، طريقي ديگر پيش‌رو بود اما آنان عاشق محبوب بودند و جز معشوق هيچ نمي‌ديدند.

 

 

عباس و ائمه اطهار(ع)

*امیرالمؤمنین علی(ع) در خطابی به همسر گرانقدرش ام ‏البنین می فرماید: نور دیده‏ات نزد خداوند منزلتى سترگ دارد و پروردگار در عوض آن دو دست بریده، دو بال به او ارزانى مى‏ دارد كه با فرشتگان خدا در بهشت به پرواز درآید؛ آن سان كه پیشتر این لطف به جعفربن ابى ‏طالب شده است. سپس خطاب به فرزند گرامی خود عباس فرمود: جلوتر بیا. عباس پیش روى پدر ایستاد و امام با دست خود، شمشیری را بر قامت بلند او حمایل نمود. سپس نگاهى طولانى به قامت او نمود و اشك در چشمانش حلقه زد و فرمود: گویا مى‏ بینم كه دشمن پسرم را احاطه كرده و او با این شمشیر به راست و چپ دشمن حمله مى‏كند تا این كه دو دستش قطع مى‏ گردد.


* در زمان امام حسن مجتبی(ع) و پس از صلح و بازگشت امام به مدینه، عباس در كنار امام به دستگیرى از نیازمندان پرداخت و هدایاى كریمانه برادر خود را بین مردم تقسیم مى ‏كرد. او در این دوران بود که لقب «باب الحوائج» یافت و وسیله دستگیرى و حمایت از محرومین جامعه گردید. او در تمام این دوران، در حمایت و اظهار ارادت به امام خویش كوتاهى نكرد.

 

* امام حسین بن علی(ع) هنگام خروج از مدینه به طرف کربلا ندا داد:  كجاست‏ برادرم ... كجاست ماه بنى ‏هاشم؟ پس عباس جواب داد: بله بله اى آقاى من! آنگاه امام حسین فرمود: اى برادر، اسبم را حاضر كن، پس عباس اسب حضرت را حاضر نمود.


در عصر تاسوعا شمر با چهار هزار نفر وارد كربلا شد. یكى از نقشه ‏هاى او براى كاستن از یاران امام حسین امان دادن به عباس و برادران او بود. وقتى جناب عباس شنید كه شمر امان نامه آورده اصلا به او اعتنا نكرد و جواب او را نداد، تا این كه امامش به او فرمان داد كه جواب شمر را بگوید، عباس فرمود: چه مى ‏گویى؟ عرض كرد: شما و برادرانت در امانید. عباس غیرتمند سراسر وجودش آتش گرفت و فریاد او بلند شد:  دست‌هایت ‏بریده باد و لعنت بر آنچه كه از امان نامه آورده‏اى. اى دشمن خدا! آیا دستور مى ‏دهى كه ما برادرمان و آقایمان حسین پسر فاطمه را رها كنیم و داخل اطاعت لعنت‏شدگان و فرزندان لعنت‏شدگان شویم؟ آیا به ما امان مى‏ دهى در حالى كه فرزند رسول خدا در امان نیست.

 


* امام سجاد(ع) می فرماید:  خداوند حضرت عباس(ع) را رحمت كند كه به حق ايثار كرد و امتحان شد و جان خود را فداي برادرش كرد تا آنكه دو دستش قطع شد. لذا خداوند عزوجل در عوض،‌ دو بال به او عطا كرد تا همراه ملائكه در بهشت پرواز كند، همان طور كه به جعفر بن ابي طالب (ع) هم دو بال عطا فرمود و به تحقيق، حضرت عباس (ع) نزد پروردگار مقام و منزلتي دارد كه روز قيامت همه شهدا به آن مقام و منزلت غبطه مي خورند.

 

* امام صادق(ع) همواره از عمویش عباس تجلیل به عمل مى ‏آورد و با درود و ستایش از او یاد مى‏ كند و مواضع قهرمانانه‏ اش در روز عاشورا را بزرگ مى ‏داشت. از جمله سخنانى كه امام درباره قمر بنى ‏هاشم(ع) فرموده است این است که: عمویم عباس بن على بصیرتى نافذ و ایمانى محكم داشت. همراه برادرش حسین جهاد كرد، به خوبى از بوته آزمایش بیرون آمد و شهید از دنیا رفت... امام صادق(ع) از برترین صفات مجسم در عمویش یعنی تیزبینی، ایمان محکم و جهاد، پرده بر می دارد.

در جای دیگر نیز امام صادق فرموده است: شهادت مى‏ دهم كه تو براى خدا و رسولش و برادرت خیرخواهى نمودى، پس تو چه نیكو برادر فداكار بودى.

 

* بقیة الله الاعظم، امام زمان(عج) در بخشى از سخنان پرمعنای خود در زیارت ناحیه مقدسه درباره عمویش عباس (ع) چنین مى‏گوید: "سلام بر ابوالفضل، عباس بن امیرالمؤمنین، همدرد بزرگ برادر كه جانش را فداى او ساخت و از دیروز بهره فردایش را برگزید، آنكه فدایى برادر بود و از او حفاظت كرد و براى رساندن آب به او كوشید و دستانش قطع گشت..."

 

 جام نیوز


- وقایع الایام
- نفس المهموم
- مفاتیح الجنان
- مولد العباس بن على
- زندگانى حضرت ابوالفضل العباس
- بخش "مقام عرفانی قمر بنی هاشم" برگرفته از تحقیقی ازدكتر محمد اخگري



:: بازدید از این مطلب : 1343
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 1 تير 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

بیش از چهارده قرن پیش، در سرزمین تفتیده و خشک و محرومی که قرنها ابر الهام و آگاهی از آسمان آن عبور نکرده و باران نبوت و کتاب بر سرزمین مرده‌اش نباریده بود، ...

 
 

 ناگهان در نیمه شب بیست و هفتم رجب صاعقه‌ای بس سهمگین از برق بیداری و بصیرت بر قله کوهی، که غار «حِراء» در آن قرار داشت ، اصابت کرد و رعد رسای هدایت پرده‌های گوش دل و حجاب حواس مردی را که در آستانه غار غرق دریای تفکر در آفرینش جهان و مبدأ و مقصد و مقصود آن بود پاره کرد و تارهای وجودش را با طنین خود سخت به ارتعاش آورد.

راز و نیاز با محبوب

این مرد، از نوجوانی تا به امروز که به کمال 40 سالگی خود رسیده ‌بود، به سنت جدّش ابراهیم خلیل و پیروان پاک او که «حنیف» نامیده می‌شدند، سالی یکبار را به خلوت گزینی و راز و نیاز با محبوب می‌پرداخت. او ماه رمضان را برای اعتکاف خود انتخاب کرده‌ بود و با ترک شهر و دیار در این مدت به مناجات با یار پناه می‌برد.

به بیان عموزادة عزیزش علی(ع)؛ «هر سال در جوار حراء پناه می‌گزید و من می‌دیدم او را و کسی غیر از من او را نمی‌دید.»

گویا آب و آذوقه هفته را، که سفره نانی از آرد هسته خرما بود، علی برای او تجدید می‌کرد و اگر بارانی می‌بارید، آب جمع شده در گودال سنگهای آذرین را ذخیره می‌کرد. تصور سپری کردن یکماه تمام در تنهایی و سکوت برای کسانی که تجربه حتی یک ساعت سیر اندیشه ورای مسائل مادی را نداشته‌اند، البته بس دشوار است، اما این مرد، گویی در راز و نیاز با «رب» و در جاذبه یارِ «ذوالجلال و الاکرام»، «زمان» را احساس نمی‌کرد.

سال‌های گذشته، او این اعتکاف را به راحتی سپری کرده بود، اما این بار که به اوج کمال عمر خود، یعنی چهل سالگی رسیده بود، صاعقه سعادت و رعد و برق بیداری و بینایی چنین بنیادش را به لرزه افکنده بود.

میقات موسی(ع) با پروردگار در کوه سینا چهل شب بود. بنی‌اسرائیل نیز برای پاک شدن از پلیدی‌های شرک چهل سال در صحرای سینا سرگردان شدند تا عزت بی آموزند .عدد چهل در ادبیات دینی و ملی ما معنای ویژه‌ای دارد که ملازم رسیدن به رشد و کمال است.

اقراء....

و اینک محمد(ص) در آستانه چهل سالگی در پرتو صاعقه‌ای که بر قلبش اصابت کرده‌ بود ، بر دنیای تازه‌ای چشم می‌گشود و گوش دلش آهنگ دلنوازی را استماع می‌کرد؛ احساس کرد کسی او را به خواندن فرا می‌خواند ؛... اِقْرَءْ (بخوان)

سکوت می‌کند . نمی‌داند چه چیز را باید بخواند! نه او خواندن می‌داند ، و نه خالقش خطی برای خواندن به او نمایانده است! پس چگونه و چه چیز را باید بخواند؟

محمد حیران و سرگردان است. بار دیگر تکرار می‌شود : اِقْرَء (بخوان) و باز هم محمد در اندیشه آن که چه چیز را بخواند!

سرانجام طنین وحی تردید و تحیر او را چنین برطرف می‌سازد:

اِقْرَء باسْمِ ربِّکَ الذی خلق (بخوان به نام پروردگارت که آفرید)

آیا با توسل به اسم «رب» باید متنی را می‌خواند، یا آنچه باید خوانده می‌شد، همان «اسم رب» بود؟

ما امروز از واژه «اسم»، لفظ را می‌فهمیم و اسماء را علائم و الفاظی قراردادی و دل به‌خواه می‌شناسیم. اما، او که عربی زبان مادری‌اش بود، می‌دانست که اسماء همان صفات و حقیقت واقعی و طبیعت هر چیزی است. پس می‌باید«اسم رب»، یعنی آثار اسم ربوبیت را می‌خواند.

مشرکین معاصر پیامبر، به «الله» اعتقاد داشتند. اما «ربوبیت» را منکر بودند. آنها الله را «رب‌الارباب» می‌دانستند که اداره عالم انسان‌ها را به فرشتگان و نمایندگان آنها، یعنی بت‌ها و متولیان بتکده و ارباب‌‌های دنیایی، سپرده و خود به عالم ملکوت پرداخته است. اینک او باید با نام رب و نقش ربوبیت در عالم انسان‌ها آشنا شود و اسم رب را نه به لفظ ، که با آثارش در هستی بخواند.

«اسم رب» یعنی سیادت و سازماندهی او همه عالم را زیر چتر خود گرفته است.

پیامبر کدامین جلوه ربوبیت را باید می‌خواند؟

إقْرَء باسم ربک الذی خلق، آفرینش را بخوان، هستی را با همه ابعادش، از ذرّه تا کهکشان، از دره یا دریا، از اوج آسمان تا اعماق زمین بخوان.

آفرینش در آسمان‌ها و زمین خلاصه نمی‌شود، کمال آن را که به سرپنجه مبارک «احسن الخالقین» به شکل انسانی برومند از خون بسته‌ای پدید آمده‌است بخوان. إقرَء باسم ربک الذی خلق، خلق الإنسان من علق

إقرء و ربک الأکرم (بخوان که پروردگارت کریم‌ترین است.)

الفبای توحید بر زبان دل

محمد(ص) در آموزش الفبای توحید با زبان اهل دل، تا این لحظه نام «رب» یعنی آثار تدبیر و تقدیر و سازماندهی او را در آفرینش جهان هستی و نوع انسان از نطفه‌ای ناچیز خوانده است. در این مرحله باید علاوه بر خلقت، کرامتِ «رب» را نیز بخواند و بفهمد.

چگونه و از کدامین نشانه و اثر می‌توان «کرامت رب» و کریمانه بودن نظام مدیریت او را شناخت؟

إقرء و ربک الأکرم الذی علّم بالقلم علّم الإنسان ما لا یعلم. (رب و رئیس و روزی رسان تو کریم است. چرا که کاربرد قلم را کرامت کرد و به انسان از این طریق آنچه را نمی‌دانست آموخت.)

شگفتا در جامعه مطلقاً جاهل و بی‌سوادی که نام خود را هم نمی‌نوشتند، و به پیامبر امّی و درس نخوانده و خط ننوشته‌ای که در تمامی عمرش هرگز استادی نداشته‌است، سخن از قلم و تعلیم دانش گفته می‌شود، همان قلمی که بعدها به مرکب و متن نوشته شده‌اش نیز سوگند عظمت خورده می‌شود:« نون و القلم و ما یسطرون.»

به این ترتیب در نخستین میقات وحی، - نام «رب» یعنی آثار و علائم اداره‌کنندگی کسی را که یک ماه در غار حراء با او خلوت کرده بود،- در آفرینش جهان هستی و نوع انسان خواند و هم آثار کرامت او را که قلم را نردبان کمال انسان ساخته است.

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسأله‌آمــوز صد مدرس شد

کسانی که خواندن و سواددار شدن را تنها از طریق آموزش زبان‌های متعارف می‌شناسند، همچنان بر این باورند که گویا در آن شب قدر خداوند نوشته‌ای را نشان داده و از او به دفعات خواسته ‌است آن را بخواند و او تکرار می‌کرده، خواندن نمی‌داند: «ما أنا بقاری» و سرانجام معجزه‌ای واقع شده و او آن متن را خوانده است!

آنها که خواندن را در خط نوشته‌ها خلاصه دیده‌اند، چرا نشانه‌ای از آن متن سراغ نمی‌دهند و چرا هیچ روایتی از آن گزارش نشده‌است؟

اگر پیامبر خوانای خطوط ظاهری شده بود، چگونه مادام‌العمر بی‌سواد باقی ماند تا جایی که در اصلاح متن صلح‌نامه «حدیبیه» نام خود را هم نتوانست بخواند؟

تحقق وعده الهی

خداوند در قرآن وعده کرده بود «ما به زودی تو را خوانا می‌کنیم تا فراموش نکنی» (سنقرئک فلا تنسی - اعلى/6) اما هیچکس گواهی نداده است هرگز پیامبر نوشته‌ای را خوانده باشد. پس وعده الهی چگونه تحقق یافت و او خوانای چه حقایقی شد؟

از تقابل کلمات قرائت و نسیان در آیه فوق می‌فهمیم که مفهوم قرائت مخالف «نسیان» است و اگر معنای نسیان فراموشی است ، قرائت، به یاد سپردن و آگاه و بیدار ماندن محسوب می‌شود.

آیات سوره نجم که در سالیانی بعد نازل شد، به وضوح نشان داد که محمد در آن شب نورانی چه چیز را و چگونه خوانده است.

«دل او آنچه دید، خطا ندید - صداقت و واقعیت داشت -، آیا با او درباره آنچه می‌بیند جدال می‌کنید؟ بار دیگر هم آن را دید ... چشم دل پیامبر منحرف نشد و از حد طبیعی تجاوز نکرد. به یقین برخی از نشانه‌های بزرگ پروردگارش را دید.

به این ترتیب می‌فهمیم، قرائت اسم رب (إقرء باسم ربک الذی خلق) که در غار حراء بر پیامبر فرمان داده شد، «رؤیت» آثار ربوبیت در صفحه هستی است، آنهم با چشم دل و بصیرتی که محفوظ از لغزش و طغیان است.

اینک محمد(ص) که خروش وحی گوش خِرَدش را با طنین خود به لرزه در آورده و چشم بصیرتش در تابش صاعقه سوزان سروش الهی خیره مانده است ، وحشت‌زده و هراسناک از عظمت واقعه، همچون غزالی که از شرزه شیری می‌گریزد، به سرعت سرازیری کوه حِراء را به شتاب طی می‌کند و به خانه و خدیجه‌اش پناه می‌برد!

محمد، تو را چه شده‌است؟ چرا بر خود می‌لرزی؟ از چه می‌هراسی؟ آیا کسی قصد جان تو کرده است؟

و محمد در حالی که زبانش بند آمده و به سختی تکلم می‌کرد، ماجرا را با محرم خود مطرح می‌سازد و نگرانی‌اش را با او در میان می‌گذارد.

لحظات تاریخی

آخر او در زندگی آرامش چنین عوالمی نداشته و چیزی از ماجرای وحی و الهام به پیامبرانِ پیشین نشنیده و نخوانده بود.

خداوند در کتابش تصریح کرده است: «و بدین گونه قرآن را به فرمان خویش بر تو وحی کردیم؛ - قبل از آن - تو آگاهی نداشتی که کتاب و ایمان چیست، ولی ما آن را نوری ساختیم که هر یک از بندگان خویش را که بخواهیم، بدان هدایت کنیم؛ و مسلما تو به راهی راست هدایت می‌کنی»)

 

قرآن، پیامبر اسلام را «امّی» یعنی تعلیم نگرفته و درس نخوانده معرفی کرده است.

خدیجه او را دلداری می‌دهد که خدای مهربان هرگز بندگان شایسته خود را گرفتار نمی‌کند.

محمد(ص) که سخت بر خود می‌لرزید، از خدیجه می‌خواهد پتویی بر او بپیچد تا لختی بیاساید و اعصابش آرام گیرد.

لحظات به سنگینی تاریخ می‌گذشت و خدیجه هراسناک از حادثه‌ای که برای همسرش رخ داده، با هرچه داشت روی او را می‌پوشاند که ناگهان سروش دیگری طپش قلب پیامبر را تشدید کرد:

«ای جامه بر خود پوشیده ، برخیز و (مردم را) هشدار ده، پروردگارت را به بزرگی یاد کن، جامه خویش پاکیزه‌دار، از پلیدی دوری کن، خدمت خویش بزرگ مشمار و برای (انجام رسالت) پروردگارت شکیبا باش (آیات اولیه سوره مدثر)»

آنچه در غار حراء بر قلب پاک پیامبر تابیده بود، نه خواب و خیال و جادو و جن‌زدگی بود، و نه از جنس شیفتگی و شهود مدعیان کشف و کرامات به شمار می‌رفت.

اجرای برنامه‌ شش ماده‌ای

همچنانکه خداوند جهان را در شش مرحله آفرید، محمد نیز باید برنامه‌ شش ماده‌ای مهمی را پیاده می‌کرد:

مرد و مردانه برخیزد و مردم جاهلی را که بت می‌پرستیدند، دختران خود را در خاک می‌کردند و کارشان قتل و غارت بود، به عواقب کارشان هشدار دهد (یا ایها المدثّر قم فانذر).

او باید «رب» خویش، یعنی صاحب اختیار و سرور و آقایش، نه ارباب‌های زر و زور و تزویر را بزرگ بدارد (و ربک فکبر).

محمد باید دامان خویش از آلودگی‌های زمانه پاک دارد تا هیچ پوششی از پلیدی بر جامه تن و جان او نماند (و ثیابک فطهّر).

او باید از هر کجی و ناراستی اجتناب کرده و تبری جوید (والرّجز فاهجر).

محمد نباید خدمات و احسان خود به دیگران را بزرگ شمرده بر آنها منتی نهد.

او باید در ابلاغ رسالت ربوبی صبر و شکیبایی نماید و مقاومت ورزد.

رسالت عمومی

اینها توصیه‌های شخصی برای خودسازی پیامبر بود ، امّا توصیه‌های اجتماعی یا رسالت عمومی او را خداوندی که خود را با چهار صفت: ملک، قدّوس، عزیز و حکیم معرفی کرده‌است، در چهار ماده و چهار مرحله به شرح ذیل (بر حسب آنچه در سوره جمعه آمده است) بیان کرده است:« او کسی است که در میان امیین (مردم بی‌خبر و بی‌فرهنگ) رسولی از میان خودشان برانگیخت تا:

نشانه‌های او (خداوند) را بر آنان تلاوت نماید (معرفی مَلِک، خداشناسی توحیدی)

آنها را تزکیه نماید (معرفی قدّوس برای ایجاد قداست و پاکی و تزکیه نفس)

کتاب (نظامات و مقررات) تعلیم‌شان دهد (معرفی عزیزی که قانونگزار عزتمند است)

و حکمت (علم رفتار و مناسبات مردمی) به آنان بیاموزد (معرفی حکیمی که رفتارش فرزانه است)

و این چنین رسالت رهایی‌ بخش پیامبر آغاز گردید».

 

منبع:قدس



:: بازدید از این مطلب : 1360
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 1 تير 1393 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

فراهم‌ نبودن‌ شرایط‌ ظهور، برای‌ تحقق‌ بخشیدن‌ آرمانی‌ بزرگ‌ است، این‌ آرمان ‌بزرگ‌ نیاز به‌ گذشت‌ زمان‌ و شکوفایی‌ عقل‌ و دانش‌ بشر و آمادگی‌ روحی‌ بشریت‌ دارد، تا جهان‌ به‌ استقبال‌ آن‌ امام‌ عدل‌ و آزادی‌ برود.

 

 

 

 
  •  

 در طول تاریخ، مسأله غیبت برای پیامبران و برخی از اولیاء روی داده از این روی غیبت امام زمان مسأله تازه و ناشناخته برای مسلمانان و دیگر امت‌ها نیست، برای آن دلایل فراوانی وجود دارد، چنانکه برای غیبت دیگر اولیا دلایل فراوانی وجود داشته، شیخ صدوق در کتاب «کمال‌الدین» که آن را به اشاره آن حضرت نوشته درباره غیبت پیامبران و عمرطولانی آن‌ها و علل غیبتشان مطالب جالبی نوشته است.

غیبت‌ امام‌ زمان‌(عج) از اموری‌ است‌ که‌ عقل‌ بشر به‌ تنهایی‌ از کشف‌ همه‌ اسرار آن‌ ناتوان‌ است‌ و پیوسته‌ مورد سؤال‌ قرار گرفته‌ و فکرها را مشغول‌ کرده است‌، ولی‌ باید توجه‌ داشت‌ که‌ بر اساس‌ برخی‌ روایات‌ علت‌ و فلسفه واقعی‌ غیبت‌ امام‌ مهدی‌(عج) سرّی‌ از اسرار الهی‌ است‌ که‌ حکمت‌ آن‌ بر بندگان‌ پوشیده‌ است‌ و جز خدا و امامان‌ معصوم‌(ع) کسی‌ نسبت‌ به‌ آن‌ اطلاع ‌کافی‌ و کامل‌ ندارد و تنها بعد از ظهور آن‌ حضرت‌ این‌ مطلب‌ روشن‌ خواهد شد.

لذا پیامبر اکرم‌(ص) می‌فرماید: «یا جابر! ان‌ هذا لامر من‌ أمرالله‌ و سرّ من‌ سرّ الله‌، مطوّی‌ عن‌ عباده‌ فایّاک و الشّک فی‌ أمر الله‌ فهو کفر» ای‌ جابر! (غیبت‌ امام‌ زمان‌) سرّی‌ از اسرار الهی‌ می‌باشد که‌ بر بندگان‌ پوشیده‌ است‌، مبادا در امر خدا شک کنی‌، چرا که‌ تردید در امر خدا کفر است‌.

چنانکه‌ عبدالله‌ بن‌ فضل‌ هاشمی‌ روایت‌ کرده‌ که‌ از امام‌ صادق‌(ع) شنیدم که‌ می‌فرمود: همانا برای‌ صاحب‌ الامر غیبتی ‌تخلف ‌ناپذیر است‌، به‌ طوری که‌ اهل‌ باطل‌ در آن‌ تردید می‌کنند. عرض‌ کردم‌: یابن‌ رسول‌ الله‌! چرا غیبت‌ می‌کند؟ فرمود: به‌ علّتی‌ که‌ به‌ ما اجازه‌ نداده‌اند ان را آشکار سازیم‌. عرض‌ کردم‌: چه‌ حکمتی‌ در غیبت‌ اوست‌؟ فرمود: همان‌ حکمتی‌ که‌ در غیبت‌ حجت‌های‌ پیش‌ از او بوده‌ است‌. حکمت‌ غیبت‌ قائم‌ بعد از آمدن‌ خود او ظاهر می‌شود، چنانکه‌ حکمت‌ سوراخ‌ کردن‌ کشتی‌ توسط‌ خضر(ع) و کشتن‌ آن‌ بچه‌ و تعمیر دیوار، برای‌ حضرت‌ موسی(ع) ظاهر نگشت‌، مگر موقعی‌ که‌ خواستند از هم‌ جدا شوند.

بنابراین‌ هر چند نمی‌توان‌ به‌ همه‌ اسرار غیبت آن‌ حضرت‌ پی‌برد، اما مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم با استفاده‌ از روایات‌ معصومین(ع) به‌ برخی‌ از این‌ علل‌ و حکمت‌ها اشاره‌ کرده است:

- آزمایش‌ مردم‌

چنان‌ که‌ می‌دانیم‌ یکی‌ از سنت‌های‌ ثابت‌ الهی‌ آزمایش‌ بندگان‌ و گزینش‌ صالحان‌ و پاکان‌ است‌، به‌ طوری‌ که‌ صحنه‌ زندگی ‌همواره‌ صحنه امتحان‌ و آزمایش‌ است‌ تا بندگان‌ از این‌ راه‌ در پرتو ایمان‌ و استقامت‌ و تسلیم‌ خویش‌ در پیروی‌ از اوامر خداوند تربیت‌ یافته‌ و به‌ کمال‌ برسند و استعدادهای‌ نهفته‌ آنان‌ شکوفا شود. لذا در برخی‌ از روایات‌ آمده‌ است‌ که‌ فلسفه ‌غیبت‌ امام‌ زمان‌(عج) آزمایش‌ مردم‌ است‌. در این‌ زمینه‌ به‌ چند روایت‌ توجه‌ فرمایید:

1- رسول‌ اکرم‌(ص) می‌فرماید: «ذاک الّذی‌ یغیب‌ عن‌ شیعته‌ و اوْلیائه‌ غیْبة‌ لا یثْبت‌ فیها علی‌ القوْل‌ بامامته‌ الاّ من‌ امْتحن‌الله‌ قلْبه‌ للاْیمان‌»، او (امام‌ زمان‌) کسی‌ است‌ که‌ از یاران‌ و شیعیانش‌ غایب‌ می‌شود، غیبتی‌ که‌ در آن‌ غیبت‌ کسی‌ در اعتقاد به‌ امامت‌ حضرت‌ ثابت‌ نمی‌ماند، مگر کسی‌ که‌ خدا قلبش‌ را به‌ ایمان‌ آزموده‌ باشد.

2- امام‌ علی(ع) می‌فرماید: «اما و الله لاقتلن‌ انا و ابنای‌ هذان‌، ولیبعثن‌ الله من‌ ولدی‌ فی‌ آخر الزمان‌ یطالب‌ بدمائنا، و لیبعثن‌ عنهم‌ تمییزاً لأهل‌الضلالة‌ حتی‌ یقول‌ الجاهل‌: ما للّه‌ فی‌ آل‌ محمد من‌ حاجة»، به‌ خدا قسم‌ من‌، و این‌ دو فرزندم‌ (حسن‌ و حسین‌) شهید خواهیم‌ شد، خداوند در آخر الزمان‌ مردی‌ از فرزندانم‌ را به ‌خون خواهی‌ ما بر خواهد انگیخت‌ و او مدتی‌ غایب‌ خواهد شد تا مردم‌ آزمایش‌ شوند و گمراهان‌ جدا شوند، تا جایی‌ که‌ نادان‌ می‌گوید: خداوند دیگر نیازی‌ به‌ آل‌ محمد ندارد».

3ـ امام‌ حسین(ع) می‌فرماید: «برای‌ امام‌ مهدی‌(عج) غیبتی‌ است‌. در این‌ غیبت‌ برخی‌ از دین‌ بر می‌گردند و برخی‌ ثابت‌ قدم‌ می‌مانند. هر کس‌ در این‌ غیبت‌ صبر کند و بر مشکلاتی‌ که‌ از سوی‌ دشمنان‌ ایجاد می‌شود استقامت‌ کند، به‌ قدری‌ از اجر خداوند بهره‌مند می‌‌شود که‌ انگار در کنار پیامبر(ص) به وسیله شمشیر با دشمنان‌ جنگیده‌ است‌».

4ـ پیامبر اسلام(ص) ضمن‌ حدیث‌ مفصلی‌ می‌فرماید: «مهدی‌ از دیدگان‌ پیروانش‌ غایب‌ می‌شود و جز کسانی‌ که‌ خدا دل های‌آنان‌ را جهت‌ ایمان‌، شایسته‌ قرار داده، در اعتقاد و امامت‌ او استوار نمی‌مانند».

5ـ امام‌ صادق(ع)‌ فرمود: این‌ غیبت‌ امام‌ مهدی‌(عج) امتحان‌ پیروان‌ و شیعیان است‌. «ان‌ الله عزوجل‌ یحب‌ أن‌ یمتحن‌ الشیعه‌». 

6ـ امام‌ موسی‌ بن‌ جعفر(ع) می‌فرماید: هنگامی‌ که‌ پنجمین‌ فرزندم‌ غایب‌ شد مواظب‌ دین‌ خود باشید، مبادا کسی‌ شما را از دین‌ خارج‌ کند. او ناگزیر غیبتی‌ خواهد داشت‌، به‌ طوری‌ که‌ گروهی‌ از مؤمنان‌ از عقیده خویش‌ بر می‌گردند. خداوند به‌ وسیله ‌غیبت‌، بندگان‌ خویش‌ را آزمایش‌ می‌کند...».

7ـ امام‌ موسی‌ بن‌ جعفر(ع) در روایت‌ دیگر می‌فرماید: «انّما هی‌ من‌ الله ـ عزوجل‌ ـ امتحن‌ بها خلقه‌»، غیبت‌ امام‌مهدی‌ (عج) خود مایه‌ امتحان‌ بندگان‌ از سوی خداوند بزرگ‌ است‌.

شیخ‌ طوسی‌ می‌گوید: از سخنان‌ پیشوایان‌ اسلام‌ بر می‌آید که‌ آزمایش‌ به‌ وسیله‌ غیبت‌ حضرت‌ مهدی‌(عج) از سخت‌ترین‌آزمایش‌های‌ الهی‌ است‌.

-آزادی‌ از بیعت‌ طاغوت‌های‌ زمان‌

در برخی‌ از روایات‌ اسلامی‌ آمده‌ است‌ که‌ علت‌ و حکمت‌ غیبت‌ امام‌ مهدی(عج) این‌ است‌ که‌ آن‌ حضرت‌ به وسیله‌ غیبت‌ از یوغ ‌بیعت‌ با طاغوت‌های‌ زمان‌ آزاد می‌شود و تعهد و بیعت‌ با هیچ‌ حاکمی‌ را بر عهده‌ ندارد، تا بتواند در زمان‌ قیام‌ خود، آزادانه‌ تلاش‌ کند. دیگر امامان‌(ع) از روی‌ تقیه‌ حکومت‌ا را به‌ رسمیت‌ می‌شناختند، ولی‌ امام‌ مهدی(عج) مأمور به‌ تقیه‌ نیست‌ و به‌ همین‌ جهت‌ با حکومت‌ها و طاغوت‌های‌ زمان‌ بیعت‌ نمی‌کند. اگر غیبت‌ آن‌ حضرت‌ نباشد، این‌ امر شدنی‌ نیست‌.

امام‌ حسن‌ مجتبی(ع) در این‌ باره‌ فرمود: «ما منّا احد الاّ و یقع‌ فی‌ عنقه‌ بیعة‌ لطاغیة‌ زمانه‌ الاّ القائم‌ الّذی‌ یصّلی‌ روح‌ اللّه ‌عیسی‌ بن‌ مریم‌ خلفه‌ فان‌ الله ـ عزّوجل‌ ـ یخفی‌ ولادته‌ و یغیب‌ شخصه‌ لئلاّ یکون‌ لاحد فی‌ عنقه‌ بیعة‌ اذا خرج‌، ذاک التاسع‌ من‌ ولد اخی‌ الحسین‌...»، هر کدام‌ از ما (امامان‌ اهل‌ البیت(ع)) در زمان‌ خود بیعت‌ حاکمان‌ و طاغوت‌های‌ زمان‌ را از روی‌ تقیه‌ به‌ عهده‌ گرفته‌ایم‌، مگر امام‌ مهدی(عج) که‌ عیسی‌ بن‌ مریم‌ به‌ امامت‌ آن‌ حضرت‌ نماز می‌گذارد. خداوند ولادت‌ او را مخفی‌ نگه‌ داشت‌ و برای‌ او غیبتی‌ در نظر گرفت‌، تا زمانی‌ که‌ قیام‌ می‌کند بر گردنش‌ بیعت‌ حاکمی‌ نباشد».

-حفظ‌ جان‌ امام‌ مهدی‌(عج)

خداوند به‌ وسیله‌ غیبت‌ امام‌ دوازدهم(عج) جانش‌ را از شر دشمنان‌ حفظ‌ کرده است‌. اگر مسأله‌ غیبت‌ امام‌ مهدی(عج) مطرح‌ نبود «معتمد» عباسی‌ که‌ به‌ خون‌ آن‌ حضرت‌ تشنه‌ بود، مانند پدران‌ بزرگوار آن‌ حضرت‌، امام‌ مهدی(عج) را نیز شهید می‌کرد و زمین‌ از حجت‌ خداوندی‌ خالی‌ می‌شد.

در این‌ باره‌ روایات‌ فراوانی‌ از امامان‌ معصوم(ع)‌ به‌ ما رسیده‌ است‌:

امام‌ محمد باقر(ع) فرمود: ان‌ّ للقائم‌ غیبة‌ قبل‌ ان‌ یقوم‌، قال‌: قلت‌: و لم‌، قال‌: یخاف‌، برای‌ قائم‌ ما (امام‌ مهدی(عج)) قبل‌ از آنکه‌ به‌ پا خیزد غیبتی‌ است‌، راوی‌ پرسید: برای‌ چه‌؟، حضرت‌ فرمود: به‌ جهت‌ اینکه‌ ترس‌ از کشته‌ شدن‌ او وجود دارد.

-آمادگی‌ جهان‌ ظهور حضرت‌ مهدی‌(عج)

به‌ عنوان‌ خاتم‌ الاوصیا و منجی‌ بشریت‌ و کسی‌ که‌ در کره‌ زمین‌ دین‌ اسلام‌ را بر تمامی‌ دین‌ها پیروز می‌گرداند، قطعاً به‌ زمینه‌ و آمادگی‌ جهانی‌ نیازمند است‌. زیرا روش‌ و سیره‌ آن‌ حضرت‌ مبنی‌ بر رعایت‌ امور ظاهری‌ و حکم‌ به‌ ظاهر نیست‌ بلکه‌ مبنی‌ بر رعایت‌ حقایق‌ و حکم‌ به‌ واقعیّات‌، ترک تقیّه‌، مسامحه‌ نکردن‌ در امور دینی‌، احقاق‌ حقوق‌، برقراری‌ عدالت‌ واقعی‌ و اجرای‌ تمام‌ احکام‌ اسلامی‌ است‌.

معلوم‌ است‌ که‌ انجام‌ این‌ برنامه‌ و انقلاب‌ بزرگ‌ و همه‌ جانبه‌ نیازمند ترقی‌ و رشد بشر در ناحیه‌ علوم‌، معارف‌، فکر، اخلاق‌ و آمادگی‌ جامعه‌ برای‌ پذیرش‌ و استقبال‌ این‌ نهضت‌ و لیاقت‌ زمامداری‌ آن‌ رهبر الهی‌ است.

از این‌ رو جهان‌ باید زمینه این‌ پذیرش‌ را داشته‌ باشد تا این‌ هدف‌ محقق‌ شود. بنابراین‌ می‌توان‌ ‌ آمادگی‌ نداشتن جهان‌ را یکی‌ از فلسفه‌ها و حکمت‌های‌ غیبت‌ امام‌ مهدی(عج) بر شمرد. نتیجه علت‌ و فلسفه‌ واقعی‌ غیبت‌ حضرت‌ ولی‌ عصر(عج) ‌یکی‌ از رازهای‌ الهی‌ است‌ که جز خداوند و پیشوایان‌ معصوم کسی‌ نسبت‌ به‌ آن‌ اطلاع‌ کافی‌ و کامل‌ ندارد.

راز اصلی غیبت

با این‌ حال‌ طبق‌ بیان‌ معصومین(ع)‌، راز اصلی‌ غیبت‌ آن‌ حضرت‌ عبارت‌ است‌ از:

1ـ فراهم‌ نبودن‌ شرایط‌ ظهور، برای‌ تحقق‌ بخشیدن‌ به‌ آرمانی‌ بزرگ‌ همان گسترش‌ عدل‌ و قسط‌ جهانی‌ و به‌ اهتزاز در آوردن‌ پرچم‌ توحید در تمام‌ کره‌ خاکی‌. این‌ آرمان ‌بزرگ‌ نیاز به‌ گذشت‌ زمان‌ و شکوفایی‌ عقل‌ و دانش‌ بشر و آمادگی‌ روحی‌ بشریت‌ دارد، تا جهان‌ به‌ استقبال‌ آن‌ امام‌ عدل‌ و آزادی‌ برود. طبیعی‌ است‌ اگر آن‌ حضرت‌ پیش‌ از فراهم‌ شدن‌ مقدمات‌ در میان‌ مردم‌ ظاهر شود، سرنوشتی‌ مانند دیگر امامان‌ (شهادت‌) یافته‌ و قبل‌ از تحقق‌ آن‌ آرمان‌ بزرگ‌ دیده‌ از جهان‌ برخواهد بست‌.

2ـ محفوظ‌ ماندن‌ از شر جباران‌ و ستمگران‌ است‌.

3ـ در بعضی‌ از روایات‌ حکمت‌های‌ دیگری‌ از جمله‌ آزمایش‌ مردم‌ و اندازه‌ پایبندی‌ و پایداری‌ آنان‌ به‌ دین‌ و ولایت‌ بیان‌ شده‌ است‌. غیبت‌ آن‌ حضرت‌ سبب‌ می‌شود تا نفاق‌ پنهان‌ عده‌ای‌ آشکار شود، ایمان‌ حقیقی‌ دوستداران‌ و شیعیان‌ واقعی‌ امام(عج) از افراد ناخالص‌ و سست‌ ایمان‌ جدا و پاک شود و در یک جمله‌ مؤمن‌ از منافق‌ معلوم‌ شود.

 

فارس



:: بازدید از این مطلب : 1347
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : یک شنبه 1 تير 1393 | نظرات ()