نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

السلام علیک یا جبل الصبر

 

کيست جز زينب علي را نورِ عين

کيست زينب صاحبِ قلبِ حسين

زينب است و تالي زهراست او

مايه‌ي خوشحالي زهراست او

کيست زينب آيتِ مُظهَر شده

کيست زينب لاله‌اي پرپر شده

کيست زينب راحت روحِ حسين

ناخداي کشتي نوحِ حسين

کيست زينب باغبان باغ عشق

بر دلش يک آسمان از داغِ عشق

نورِ زينب تا در اين عالم دميد

گوييا شادي و غم با هم رسيد

 



:: بازدید از این مطلب : 686
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 13 تير 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت


دخترک رو به من کرد و گفت:واقعا آقا؟!



گفتم:ببخشید چی واقعا؟!



گفت:واقعا شما بچه بسیجی ها از دخترای چادر به سر بیشتر از ما خوشتون میاد!



گفتم:بله



گفت:اگه آره، پس چرا پسرایی که از ما ها خوششون میاد از کنار ما که میگذرند محو ما میشن،



ولی همین خود تو و امثال تو از چند متری یه دختر چادری که رد میشیدفقط سر پایین میندازید و رد میشید!



گفتم: آره راست میگی، سر پایین انداختن کمه!



گفت:کمه؟ببخشید متوجه نمیشم؟



گفتم: برای تعظیم مقابل حجاب حضرت زهرا(س) باید زانو زد حقاکه سرپایین انداختن کمه آره تو راست میگی ...



:: بازدید از این مطلب : 604
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : پنج شنبه 30 خرداد 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

مراسم فاطمیه 92 هیئت مشتاقان کربلا به شرح زیر میباشد:

از چهارشنبه شب 21/1/92 تا یکشنبه شب به مدت 5شب درحسینیه مشتاقان کربلا برگزار می گردد.



:: بازدید از این مطلب : 565
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : سه شنبه 20 فروردين 1392 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

سلام.این آخرین مطلب ارسالی در سال91 میباشد.پیشاپیش عیدتان مبارک.درلحظه سال تحویل برای فرج آقاامام زمان(عج)،شفای مریض ها و... دعاکنید.انشاءالله امسال شاهدظهور صاحب الزمان(عج)باشیم.برا ماهم دعا کنید.سال خوبی داشته باشید.یاعلی



:: بازدید از این مطلب : 547
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : شنبه 26 اسفند 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

مراسم پایانی هیئت مشتاقان کربلادرسال91

مصادف باولادت عقیله بنی هاشم

حضرت زینب(س)

زمان:یکشنبه26/12/91 ساعت 20:45

مکان:حسینیه مشتاقان کربلا

همراه بااهدای عیدی های درنظرگرفته شده ازطرف هیئت

جهت تعجیل درفرج سه صلوات



:: بازدید از این مطلب : 631
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 26 اسفند 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

یه حرفی تو دلمه،بد جوری حالمو عوض میکنه،شما چطور؟

موج مزن آب فرات

به خاطر دل رباب



:: بازدید از این مطلب : 616
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : یک شنبه 20 اسفند 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

 

 

تهران زندگی می‌کردم، کارم در زمینه کامپیو‌تر بود، روزی از تلویزیون یکی از نمازهایی را که آیت‌الله بهجت (ره) می‌خواندند را دیدم و لذت بردم.

تصمیم گرفتم به قم بروم و نماز جماعتم را به امامت آیت‌الله بهجت (ره) بخوانم، همین کار را هم کردم، به قم رفتم،

دیدم بله‌‌ همان نماز باشکوهی که در تلویزیون دیدم در قم اقامه می‌شود، نمازهای پشت آقا بسیار برایم شیرین و لذت بخش بود،

برنامه‌ام را طوری تنظیم کردم که هر روز صبح بروم قم و نماز صبحم را به امامت آقای بهجت بخوانم و به تهران برگردم.

یک سال کارم همین شده بود، هر روز صبح می‌رفتم قم نماز می‌خواندم و برمی‌گشتم، در این زمان شیطان هم بیکار ننشسته بود،

هر روز مرا وسوسه می‌کرد که چرا از کار و زندگی می‌زنی و به قم می‌روی؟ خوب همین نماز را در تهران بخوان و ….

کم کم نسبت به فریادهای آیت‌الله بهجت (ره) هنگام سلام دادن آخر نماز حساس شده بودم، آخه چرا آقا فریاد می‌کشه؟ چرا داد می‌زنه؟

چرا با درد سلام می‌ده؟ حساسیتم طوری شده بود که خودم قبل از سلام‌های آقا سلام می‌دادم.

به خودم گفتم من اگر نفهمم چرا آقا موقع سلام آخر نماز فریاد می‌کشه دیگه نمی‌ام قم نماز بخونم،

همون تهران می‌خونم، این هفته هفته آخرمه …

یک روز آومدم و رفتم دم درب منزل آقا، در زدم، گفتم باید بپرسم دلیل این فریادهای بلند چیه، رفتم دیدم آقا می‌ه‌مان داشتند،

گوشه اتاق نشستم و در افکار خودم غوطه‌ور شدم، تو ذهن خودم با آقا حرف می‌زدم، آقا اگر بهم نگی می‌رم هان!

آقا دیگه نمی‌ام پشتت نماز بخونم هان! تو همین افکار بودم که آیت‌الله بهجت انگار حرفامو شنیده باشه سر بلند کرد و به من خیره شد،

به خودم لرزیدم، یعنی آقا فهمیده من چی می‌گفتم؟ من که تو دلم گفتم، بلند حرفی نزدم، چطور شنید؟

سرم را پایین انداختم و آرام از مجلس خارج شدم و به تهران برگشتم، در راه دائما با خودم می‌گفتم آقا چطور حرف‌های من را شنید؟

در همین افکار بودم تا اینکه شب شد و خوابیدم، در خواب دیدم پشت آیت‌الله بهجت (ره) ایستادم و در صف اول نماز می‌خوانم،

متعجب شدم، در بیداری اصلا نمی‌توانستم به

چند صف جلو برسم چه برسد به اینکه برم صف اول!

خوشحال بودم و پشت آقا نماز می‌خواندم، یک دفعه تعجب کردم، دیدم در جلوی آقا، روبروی محراب یک دربی باز است به یک باغ بزرگ و آباد،

آخه این در رو کی باز کردند؟ اصلا قم چنین باغ بزرگی نداره، تعجب کردم، باغ سر سبز و پر از میوه‌ای بود، خدای من این باغ کجا بوده؟

در همین افکار بودم که به سلام آخر نماز رسیدیم، در انتهای نماز و هنگام سلام نماز درب باغ محکم بسته شد، یک لحظه از خواب پریدم.

یعنی من خواب بودم؟ آقا جواب سئوال من رو در خواب دادند، پس راز این فریاد بلند آقا هنگام سلام نماز درد دل کندن از

آن باغ آباد و بازگشت به زمین خاکی بود؟ به دلیل این درد آقا فریاد می‌کشید، من جواب سئوالم رو گرفته بودم و پس از آن سه سال

دیگر عاشقانه هر روز صبح برای نماز به قم می‌رفتم و سپس به تهران بازمی‌گشتم تا آقا رحلت کردند.»

این مطالب خاطرات یکی از نمازگزاران حضرت آیت‌الله العظمی بهجت (ره) بود که توسط پسر این مرجع تقلید فقید

در مراسم سالگرد حضرت آیت‌الله بهجت (ره) در مسجد صاحب الزمان (عج) ورامین بازگو شد.



:: بازدید از این مطلب : 606
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : یک شنبه 20 اسفند 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

توی خواب داشت گریه می کرد، بلند وبا هق هق. حرف هم می زد. رفتم بالای سرش.

کم کم فهمیدم دارد با حضرت صدیقه سلام الله علیها راز ونیاز می کند.

اسم دوست های شهیدش را می بُرد. به سینه می زد و با ناله می گفت:

«اونا همه رفتند مادرجان! پس کی نوبت من می شه؟»

سر وصداش هر لحظه بیشتر می شد. ترسیدم در وهمسایه را هم بیدار کند.

چند بار اسمش را بلند گفتم تا از خواب پرید. صورتش خیس اشک بود.

چند لحظه ای طول کشید تا به خودش آمد. گفت: «چرا بیدارم کردی؟»

گفتم: «شما آن قدر بلند گریه می کردی وحرف می زدی که صدات تا چند تا

خونه اون ور تر هم می رفت.» مثل کسی که گنج بزرگی را از دست داده باشد،

 با ناله گفت: « من داشتم با خود بی بی درد دل می کردم؛ آخه چرا بیدارم کردی؟»

 

«ساکنان ملک اعظم2/ص85 به نقل از همسر شهید برونسی»



:: بازدید از این مطلب : 574
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : یک شنبه 20 اسفند 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت
منتظر بر راه تو هر صبح و هر شامم هنوز
بي فروغ روي تو بي تاب و آرامم هنوز

روز و شب خوابم نمي آيد به چشمان ترم
يکدم آسايش نمي آيد بر اندامم هنوز

خسته اي هر لحظه ام در انتظار ديدنت
ساکن ديوانه اي بر اين در و بامم هنوز

در پي ديدار تو در کوچه هاي انتظار
خستگي هرگز نمي آيد بر اقدامم هنوز

ميروم در جستجويت تا که پيدايت کنم
زين گريزان از ديار و خويش و اقوامم هنوز

ميدوم دنبال تو منزل به منزل کو به کو
بي تو خاک مرده اي من بي سرانجامم هنوز

شايد آخر يابمت اي يوسف کنعان من
در رهت پايان نگيرد کوشش گامم هنوز


:: بازدید از این مطلب : 575
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : یک شنبه 20 اسفند 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت
 
 


 



:: بازدید از این مطلب : 563
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : یک شنبه 20 اسفند 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

 

خطبه بسیار زیبا و پرمعنای حضرت ابو الفضل عباس در مکه درباره امام حسین علیه السلام :

 

عجیب نیست صادق آل محمد علیهم السلام تو را نافذ در بصیرت خوانده است عجیب نیست کمر ارباب خم شد با شهادت تو

عجیب است که کسانی که زیبایی ظاهر تو را ندیده اند از زیبایی باطن تو چشم پوشیده و تمام تمرکز خود را بر چشم و ابروی تو قرار داده اند.

کاش یک نفر پیدا شود و قلب زیبای تو را نشان مردم دهد و چه سندی بهتر از عملکرد تو و چه مدرکی زیباتر از خطبه ی تو

در مکه قبل از هجرت حسینی آن زمان که فرمودی:

 

«بسم الله الرّحمن الرّحیم»

«اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذی شَرَّفَ هذا (اشاره به بیت الله‌الحَرام) بِقُدُومِ اَبیهِ، مَن کانَ بِالاَمسِ بیتاً اَصبَح قِبلَةً. أَیُّهَا الکَفَرةُ الفَجَرة اَتَصُدُّونَ طَریقَ البَیتِ لِاِمامِ البَرَرَة؟ مَن هُوَ اَحَقُّ بِه مِن سائِرِ البَریَّه؟ وَ مَن هُوَ اَدنی بِه؟ وَ لَولا حِکمَ اللهِ الجَلیَّه وَ اَسرارُهُ العِلّیَّه وَاختِبارُهُ البَریَّه لِطارِ البَیتِ اِلیه قَبلَ اَن یَمشیَ لَدَیه قَدِ استَلَمَ النّاسُ الحَجَر وَ الحَجَرُ یَستَلِمُ یَدَیه وَ لَو لَم تَکُن مَشیَّةُ مَولایَ مَجبُولَةً مِن مَشیَّهِ الرَّحمن، لَوَقَعتُ عَلَیکُم کَالسَّقرِ الغَضبانِ عَلی عَصافِیرِ الطَّیَران.

اَتُخَوِِّنَ قَوماً یَلعَبُ بِالمَوتِ فِی الطُّفُولیَّة فَکَیفَ کانَ فِی الرُّجُولیَّهِ؟ وَلَفَدَیتُ بِالحامّاتِ لِسَیِّد البَریّاتِ دونَ الحَیَوانات.

هَیهات فَانظُرُوا ثُمَّ انظُرُوا مِمَّن شارِبُ الخَمر وَ مِمَّن صاحِبُ الحَوضِ وَ الکَوثَر وَ مِمَّن فی بَیتِهِ الوَحیُ وَ القُرآن وَ مِمَّن فی بَیتِه اللَّهَواتِ وَالدَّنَساتُ وَ مِمَّن فی بَیتِهِ التَّطهیرُ وَ الآیات.
وَ أَنتُم وَقَعتُم فِی الغَلطَةِ الَّتی قَد وَقَعَت فیهَا القُرَیشُ لِأنَّهُمُ اردُوا قَتلَ رَسولِ الله صلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه وَ أنتُم تُریدُونَ قَتلَ ابنِ بِنتِ نَبیّکُم وَ لا یُمکِن لَهُم مادامَ اَمیرُالمُؤمِنینَ (ع) حَیّاً وَ کَیفَ یُمکِنُ لَکُم قَتلَ اَبی عَبدِاللِه الحُسَین (ع) مادُمتُ حَیّاً سَلیلاً؟

تَعالوا اُخبِرُکُم بِسَبیلِه بادِروُا قَتلی وَاضرِبُوا عُنُقی لِیَحصُلَ مُرادُکُم لابَلَغَ الله مِدارَکُم وَ بَدَّدَا عمارَکُم وَ اَولادَکُم وَ لَعَنَ الله عَلَیکُم وَ عَلی اَجدادکُم.


سپاس خدای را که بیت الله را با قدوم پدرش[منظور امام حسين (ع) است] مشرّف کرد؛ کسی که دیروز بیت بود،

[امروز] قبله گردید.

ای ناسپاسان گناهکار آیا راه بیت را بر امام نیکوکاران می بندید؟ چه کسی سزاوارتر به این بیت است از دیگر موجودات؟

و چه كسی نزدیکترین به این خانه است؟ و اگر حکمت های خداوند بلند مرتبه نبود و اسرار بالا و امتحانات موجودات نبود،

همانا بیت به سوی ايشان[حسین (ع)] پرواز می کرد؛ قبل از اينكه مردم حجر را لمس کنند، حجر دستانش[حسين (ع)]

را استلام مي کند و اگر خواست مولای من خواست خداوند رحمن نبود هر آینه بر سر شما مانند بازِ شکاری که

بر گنجشکان فرود می آید نازل می شدم.

آیا قومی را که مرگ را در کودکی به بازی مي گرفتند می ترسانید، در حالیکه الان در مردانگی قرار دارند.

همه جانم فدای آقا و مولاي همه موجودات كه برتر از حیوانات[هستند].

هيهات بنگريد به کسی که شراب می نوشد[مراد يزيد ملعون است] و به کسی که صاحب حوض و کوثر است؛

و به کسی که در خانه وحی و قرآن است [مراد امام حسين(ع)است] و به کسی که در بیتش اسباب لهو و نجاست است

[مراد يزيد ملعون است]؛

و به کسی كه در خانه اش نزول آیات[نشانه ها] و[آيه] تطهیر است.

شما در غلطی واقع شدید که قریش واقع شدند. چرا که اراده قتل پیامبر(ص) را کردند و شما اراده قتل پسر دختر پیامبرتان

را و[اين حيله] برای ایشان تا وقتی امیرالمؤمنين(ع) زنده بود ممکن نشد. پس چگونه ممکن است كشتن

ابا عبدالله الحسین(ع) تا وقتی که من زنده ام.

بیایید تا به راهش[راه كشتن امام حسين(ع)] آگاهتان کنم؛پس مبادرت به كشتن من كنيد، و گردنم را بزنید تا

به مقصودتان برسید. خدا شما را به مقصودتان نرساند و عمرتان و فرزندانتان را کوتاه کند و

لعنت خدا بر شما و پدرانتان[كه قصد كشتن پيامبر(ص)را داشتند] باد



:: بازدید از این مطلب : 606
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : یک شنبه 20 اسفند 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

بابا جون:

 

 

کــ ــمــ ــک کــ ــمــ ــک ذکر دل بد حالمه

 

فــ ــرار فــ ــرار میگن که زجر دنبالمه

 

کــ ــتــ ــک کــ ــتــ ــک من که فقط سه سالمه

 

نــ ــزن نــ ــزن زیر چشام کبود شده

 

بــ ــاشــ ــه بــ ــاشــ ــه خودم میام دعوا نکن

 

لــ ــعــ ــنــ ــت لــ ــعــ ــنــ ــت دندونام و چرا شکست

 

مــ ــردک مــ ــردک کنیز کس و کارته پست

 

نــ ــکــ ــش نــ ــکــ ــش موهامو کندی مرد مست

 

از تــ ــرس از تــ ــرس پاهام داره می لرزه

 

نــ ــامــ ــرد نــ ــامــ ــرد میگفت این دختر چند می ارز



:: بازدید از این مطلب : 565
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : یک شنبه 20 اسفند 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

حسين جان! «اشهد انّك قد اقمتَ الصّلاة»؛ گواهى مى‌دهم كه تو نماز را به پاداشتى.


حسين جان! عصر تاسوعا يك شب مهلت خواستى و فرمودى: من نماز را دوست دارم و مى‌خواهم امشب را نماز بخوانم.


حسين جان! ابوثمامه را كه هنگام نماز ظهر عاشورا را يادآورى كرد دعا كردى.


حسين جان! در نماز ظهر عاشورا خود و يارانت تيرهاى دشمن را به جان خريديد تا نماز به پاداريد.


حسين جان! صداى اذان على اكبر را در ظهر عاشورا مى‌شنويم.


حسين جان! ظهر عاشورا از مستحبات نماز مثل اذان و اقامه و جماعت و اول وقت دست برنداشتى.


حسين جان! به خواهرت فرمودى: مرا در نمازشبت فراموش نكن.


حسين جان! عزّت تو از پدرى است كه در كعبه متولد و در محراب شهيد شد و از مادرى است كه نور نمازش به آسمانها مى‌رفت.


حسين جان! سجده بر تربت كربلاى تو سبب قبولى نماز ماست.


حسين جان! از خدا بخواه كه شيرينى نماز را بچشيم و به فرزندانمان بچشانيم.



:: بازدید از این مطلب : 568
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : یک شنبه 19 اسفند 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت
شاه حسین(ع) ارباب بی نظیر من:

 

خبري نيست از تو و کفنت

يوسف من کجاست پيروهنت

يادگاري ز جنگ حک شده است

مهري از سم اسب روي تنت

تا خود حشر بر سنان لعنت

که فرو کرده نيزه بر دهنت

پير مردان ناتوان حتي

با عصا ميزدن بر بدنت

همه جا را سياه ميديدي

به فداي نفس نفس زدنت

ايینه بودي و ترک خوردي

از همه بي هوا کتک خوردي

قتلگاهت نگو که غوغا بود

سر پيراهن تو دعوا بود

ان چه در بين شعله ها ميسوخت

گيسوي دختران زهرا بود

کاش مادر نبود در گودال

از بد روزگار اما بود



:: بازدید از این مطلب : 537
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : شنبه 19 اسفند 1391 | نظرات ()