غم فراق
همه شب نهان بگریم که نهان زما چرایی؟
شده ام اسیر عشقت تو به من بگو کجایی؟
همه «لیت شعر»گویان ز رهت نشان بجویم
مه من کجا نهانی تو ز چشم آشنایی؟
شب و روز من گدایی شده از نسیم کویت
که رساندم غباری به دو دیده توتیایی.
خم دیده لاله گون شد زغم فراق آخر،
نفسی به ما نمایان تو جمال کبریایی.
به چه منزلی قرینی؟به چه محفلی تو مهمان؟
به کدام «ارض رضوئ»به کدام «ذی طوایی»
دل و دیده از فراقت شده خون به عاشقانت،
برسان پیام وصلی تو «معزّ اولیائی»
غم دل مها فزون شد چه خوش آن زمان که گویی:
شب انتظارها شد به سر آمد این جدایی.
:: بازدید از این مطلب : 644
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0