حاج منصور گفت: بدن نازنين، مثل بلور و شيشه بود. آرام هم بدن را شستيم و غسل كرديم. عجيب بود، دست ايشان را كه براي شستوشو بالا ميآورديم و كنار بدن قرار ميداديم، دست آرام آرام دوباره روي سينه برميگشت. ما علم كمي داريم، اما ديگران كه علمي بالاتر از ما دارند، ميگويند بدن كه خشك ميشود، به همان حالت ميماند ولي اين بدن نرم بود.
به گزارش خبرآنلاین، توفيق تغسيل آيتالله مشكيني در حسينيه فاطميون تهران را حاج منصور ارضي مداح با اخلاص اهلبيت (ع) داشته و خاطره وي از حالت جسد آن فقيه مجاهد نيز خواندني و جزو ناگفتههاست. حاج منصور كه خود از مداحان پرسوز و گداز و در عين حال صريح است، هم در باب حالات اخلاقي و بكاء آيتالله مشكيني گفتنيهايي دارد و هم در مورد صراحت و شجاعت ايشان.
آيتالله مشكيني يك فقيه جامعالاطراف بود، اينگونه افراد در ميان علما نيز قليل هستند، قبول داريد؟
يك مسيري كه بناست طي شود براي رسيدن به مقصد، راههاي مختلفي وجود دارد. در ميان علما نيز گاهي مثلاً يك عالمي اخلاق علمي دارد، فاضل كامل هم هست، شهرت هم دارد، مريد هم زياد دارد كه البته اين، اراده خداست، البته كار به جايي ميرسد كه اراده عارف و عالم و زاهد و سالك اليالله آن قدر زيبا ميشود كه ميشود اراده الله و از خدا ميخواهد كه اصلاً مشهور نشود.
آيتالله بهجت تا وقتي از دنيا نرفته بود، يك عده كمي نسبت به ايشان شناخت داشتند، البته يك عدهاي هم شاگرد ايشان بودند، ولي يك مسير بهخصوصي مال خودش بود و با خودش هم آن را برد، اما وجودش براي انقلاب، براي جامعه، براي شهر قم خيلي مؤثر بود. هر كدام از علماي بزرگ ما سير و سلوكي دارند. اگر آدم بخواهد اينها را بگويد، كتابها ميشود و ما هم كه خودمان جاهليم، جاهل به مسئله، نه جاهل به اين وجودهاي نازنين. شما نگاه كنيد كساني كه من ديدهام استاد من هم بودهاند و از دنيا رفتهاند، درس اخلاق كه ميدادند، شاگردان و مريدان زيادي داشتند ولي يكسري را هم ما ديديم كه با اينكه درس اخلاق داشتند، موقع جان دادنشان، در خلوت از دنيا رفتند. نميشود گفت غربت، بلكه خلوت. يكي از اين بزرگواران آيتالله مشكيني (رحمهالله عليه) بود. البته توفيق بود كه از دفتر مقام معظم رهبري آقاي محمديگلپايگاني توسط واسطهاي به من گفت بدن ايشان را تغسيل دهيد.
پس علت اينكه شما بدن آيتالله مشكيني را غسل داديد، همين توصيه بود؟
بله، بدن ايشان را به حسينيه فاطميون در خيابان مجاهدين آوردند. ايشان در اثر مريضي نحيف شده بودند. شاگردي هم داشتند كه اسمش يادم رفته و بسيار مقيد بود كه همه كارها درست انجام و همه مسائل كاملاً رعايت شوند. بدن نازنين، مثل بلور و شيشه بود. آرام هم بدن را شستيم و غسل كرديم. عجيب بود، دست ايشان را كه براي شستوشو بالا ميآورديم و كنار بدن قرار ميداديم، دست آرام آرام دوباره روي سينه برميگشت. ما علم كمي داريم، اما ديگران كه علمي بالاتر از ما دارند، ميگويند بدن كه خشك ميشود، به همان حالت ميماند ولي اين بدن نرم بود. بعضي از بدنها را كه ميشوييم، سنگين هستند، اما ايشان كانه با ما همراهي ميكرد. عده زيادي هم آنجا نبودند.
چند نفر از فاميلها بودند. خيلي غريبانه. يادم هست مرحوم استاد خودم، مرحوم آشيخ محمود نجفي را كه ميشستيم، بالاي سرش قيامتي بود و خيلي گريهكن داشت. در ميان ائمه هم همينطور است، مثلاً امام حسن (ع) زياد گريهكن ندارد، ولي امام حسين (ع) و امام موسيبن جعفر (ع)، زياد گريهكن دارند. انگار يك راه و يك رسم است. يك كسي هميشه بايد غريب باشد.
آيتالله مشكيني يك معلم اخلاق بود. الان كه تلويزيون يا راديو معارف درسهاي ايشان را پخش ميكند و انسان گوش ميكند، متوجه ميشود كه چه شخصيت ارزشمندي دارد.
با اينكه علمش را داشت و قريبالمرجع بود، نه قريب الاجتهاد، بلكه در حد مرجعيت بود اما عجيب متواضعانه نسبت به امام و مقام معظم رهبري برخورد ميكرد، در هر سمتي هم كه بود متواضعانه و خاشعانه رفتار ميكرد. اين صفت اولياي خداست كه اصلاً خودبيني ندارند. نسبت به همه تواضع ميكرد. از نظر علمي هم كه بايد از علما بپرسيد كه اين مرد چقدر توانا بود.
چرا اين مراتب علمي و اخلاقي آيتالله مشكيني آنطور كه بايد و شايد براي جامعه شناخته شده نيست؟
عرض كردم، اين غربت را برخي خودشان انتخاب ميكنند. شايد هم مثل بعضي از علما باشد كه ۱۰۰ سال، ۲۰۰ سال ۵۰۰ سال پيش از دنيا رفتهاند و اكنون از آنها تحليل ميشود، يعني بايد زمان بگذرد تا اين گنجينهها شناخته شوند.
آيتالله مشكيني در جبهههاي دفاع مقدس نيز حضور فعالي براي روحيه دادن به رزمندگان داشتهاند.
ايشان خيلي وقتها در اتاق جنگ بود و دعا ميكرد. ما هر موقع برخورد ميكرديم، هم حال مناجات داشت، هم حال امام زماني. عجيب با امام زمان (عج) رفيق بود. خيلي از آقايان اين توجه را ندارند، شايد هم ابراز نميكنند، اما ايشان هم توجه داشت و هم ابراز و اعلام ميكرد و هم خودش واقعاً مخلص بود. در جبهه هم همينطور بود. چند تا از روحانيون بودند كه هميشه در جبههها بودند و دعا ميكردند.
حال بكاء خوبي هم داشتند.
بله، برخي افراد غرق در بكاء هستند، اما ايشان خود بكاء شده بود، ولي به هر حال، اين رسم نيست كه شاگرداني كه از ايشان استفاده كردهاند، جداگانه نيايند و تجليلي از ايشان بكنند. اين همه در حوزه مجله و نشريه داريم، چرا بايد ايشان اينقدر غريب بماند؟
نكته مهم اين است كه در عين زهد و تقوا صراحت ايشان هم خيلي عجيب بوده. مثلاً قبل از انقلاب جزو كساني بود كه پيگير اعلاميه مرجعيت امام بود و در آن قضيه پيشقدم ميشود يا در قضيه شهيد جاويد بالاخره نظرشان را اعلام ميكنند، درحالي كه خيليها اعلام نميكردند. بعد از انقلاب بالاخره چون از قبل از انقلاب با آقاي منتظري هم رده و همه جا با هم بودند، اما سر قضيه عزل از قائم مقامي صريح نظرشان را ميگويند يا در قضيه آغاجري اعلاميه جامعه مدرسين عليه سازمان مجاهدين را امضا و منتشر كردند. برخي معتقدند كساني كه در اين سطح و جايگاه هستند، بايد گوشه حجره بنشينند و از آبرويشان هزينه نكنند، درحالي كه همانطور كه شما هم اشاره كرديد، در حد مرجعيت بود.
يكي از نكات جا افتاده و غلط اين است كه كساني كه سير اخلاقي دارند، يك مقداري گوشهنشين هستند. ايشان معلم اخلاق بود، داراي ولايت بود و همه چيز داشت، اما ميجنگيد و از آبروي خودش خرج اسلام ميكرد و برايش هم مهم نبود كه چه خواهد شد. مبارزي كه معلم اخلاق باشد، مگر چند تا داريم؟ مثل شهيد دستغيب «رحمهالله عليه»، شهيد مدني، اسم نميبرم نه اينكه نبوده و الان هم نيست، ولي آدمي را ميشناسم كه از نظر فكري و اخلاقي خيلي بالاست ولي اصلاً راه نميدهد و گره مردم به وسيله او باز نميشود. اما آيتالله مشكيني چه قبل و چه بعد از انقلاب روحيه مبارزه داشت، مثلاً بايد با بيحجابي بجنگد، نميجنگيد يا اگر مسئولي در مملكت ناجور بود، ميرفت در نماز جمعه ميگفت. الان بعضيها نميگويند، چه در قم باشند، چه در جاهاي ديگر، ولي واقعاً نميگويند، ميترسند. مصلحتانديشي ميكنند. ايشان حرفي را كه بايد ميزد، ميزد. خيلي صريح و شجاع و در عين حال غريب بود.
نكتهاي كه در ايشان بسيار بارز است، ولايتپذيري ايشان است كه با آن مراتب علمي كه بسياري از فضلاي حوزه در دهههاي ۳۰ و ۴۰ جزو شاگردان ايشان بودند، ولي بعد از رهبري حضرت آيتالله خامنهاي طوري عمل ميكند كه گويا ايشان مريد است و آقا مرادند. در حاليكه اين آفت امروز ماست كه برخي از افراد تا اقبالي به آنها ميشود، سريع طغيان ميكنند و غرور آنها را ميگيرد.
بله، اينها هم هست. خودتان ميدانيد و مينويسيد. من بگويم چه اثري دارد؟ ولي براي خودم بايد اثر داشته باشد. كلمات شما براي من درس است كه ولايتپذيري امثال ايشان چقدر است. نگاه ميكنيم ايشان يك وقتي معلم بوده، آخر سر ميشود شاگرد، آن هم يك شاگرد حرفگوشكن. اينها درس است. متأسفانه خود من حتي از ايشان درس نگرفتم. يك چيزهايي را نميتوانم بگويم، چون اگر بگويم شعار است، خودنمايي است. بايد اول خودم عمل كنم.
خلاصهاش اينكه ما توقعمان اين است كه در مورد ايشان بزرگان ديگر صحبت كنند، شاگردان ايشان در هر مقامي كه هستند صحبت كنند و البته اگر اراده خدا باشد، همچنان در غريبي ميماند. من به اينجا رسيدهام كه ايشان در غريبي ميماند. اين اراده خداست.
مراتب فدايي ولايت شدن چيست؟ يك وقت آدم ميگويد من ولايتپذير هستم، اما در عمل كجا بايد اين ادعا را سنجيد؟
فدايي ولايت شدن سخت است، يعني خراب شدن، يعني حتي نزديكترين رفيق و خانوادهات به تو بياحترامي و بياعتنايي كند، بگويد چرا اين كار را كردي؟ چه كسي تحويلت گرفت؟اما تو دفاع از دين كردي. يك جايي هست كه ديگر بايد فدايي شوي، يعني نيست بشوي و هيچ اسمي از تو باقي نماند. بقيهاش دست خداست كه بلند شوي يا نشوي. ايشان اينطوري بود.
آيا اين مرحله را بايد خود فرد تشخيص بدهد كه الان وقت فدايي شدن من هست يا نيست؟
خود فرد زماني تشخيص ميدهد كه خداوند به او بصيرت بدهد. خود فرد در عين حال كه بنده است، در اثر بندگي زياد و رعايت اخلاق كه نمونهاش آيتالله مشكيني رحمهالله عليه بود، خداوند به او بصيرتي را عطا ميكند كه يقين دارد اين راهي را كه دارد ميرود، كشته ميشود، ولي كارش را انجام ميدهد و فريادش را ميزند، چه بخواهد دوست يا غريبه بدش بيايد يا خوشش بيايد اما در اثر اين كار و جهاد و فدا شدن، عدهاي بيدار ميشوند. يكي از كساني كه عاشق اين بود كه حوزه تغيير كند، از زير بنا متحول شود و چيز نويي و ساختار خوبي دربيايد، يكي از بنيانگذاران اين تفكر، ايشان بود.
حوزه الان چه چيزي كم دارد؟ آيتالله مشكيني قبل از انقلاب درسهاي سخت حوزه مثل رسائل را خلاصه ميكند. اين از نظر شكلي است. از نظر حركت اجتماعي هم كار سياسي ميكند و از هيچ كس هم نميترسد. اما نياز امروز حوزههاي علميه چيست؟
مقام معظم رهبري همه حرفها را زدهاند، بنابراين اينكه امثال من در اين موضوع بخواهيم صحبت كنيم، خندهدار است، ولي خلاصه كلام اينكه هر تحولي كه در حوزه عملياتي بشود، به درد خود حوزه ميخورد. متأسفانه من كه درس حوزه نخواندهام، ولي ما در كار خودمان كه مداحي است، ميرويم و ابراز ميكنيم، از سران حوزه خواهش ميكنيم كه واعظ و سخنران بايد اين مداحي را هم ياد بگيرد، اغلب واعظان، صداي خوبي هم دارند، پس بياييد يك درس را هم در حوزه به آموزش مداحي اختصاص دهيد، اما اغلب مخالفت ميكنند و ميگويند كه وقت حوزه را نگيريد.
برخي هم كه اساساً نفي ميكنند.
حوزه نيروي عملياتي ميخواهد. در نيروي انتظامي و وزارت اطلاعات ميگويند نيروي عملياتي كارساز است، نيروي زبده، ورزيده، جنگنده، دورههاي سخت عملياتي ديده. در علوم همينطور، در صنايع جديد نانو و هستهاي همه ميگويند بايد نيرو عملياتي باشد و در كنار تئوري، آزمايشگاهي و عملياتي وارد ميدان شود. از كساني كه خودشان مدرج هستند، شنيدهام كه حالا ديگر هر كس توان عملياتياش بالا باشد، به او درجه ميدهند. ديگر كسي از سرهنگي، بيجهت تيمسار نميشود. در حوزه هم بايد اينطوري باشد. حوزه مقدسترين مكان ديني ماست، حوزه نتيجه حسينيههاست، حوزه نتيجه مساجد پاك است، نه مساجد ضرار. حوزه جايگاه نور علي نور است. حوزه مظهر محبوبتاً في ارضك و سمائك است.
حوزه را در آسمانها دوست دارند و مراقب آن هستند. اينجا تنها سنگري است كه نتوانستند به آن خدشه وارد كنند. دانشگاه را توانستند، هنوز دارند درسهاي منحرفين غربي يا داخلي را ارائه ميدهند و تا دانشگاهها و دروس آنها اسلامي بشود خيلي كار دارد. اما حوزه هزار پايه بالاتر رفته، پس حوزه جاي منزهي است، جاي من بيسروپا هم نيست، اما بايد براي شاخههاي مختلف باز هم فكر شود كه چگونه ميتوان بهتر شد، مثلاً در همين كار ما يعني مداحي، چگونه ميتوانيم در كنار يك عالم واعظ، نوكر امام حسين (ع) هم باشيم. شما نگاه كنيد مصيبت خواندن علماي بزرگ مثل آيتالله مشكيني چه شكلي بوده، مصيبت خواندن آقا را ديدهايد كه چقدر لطيف ميخوانند.
نكتهاي كه قبل و بعد از انقلاب در آيتالله مشكيني ميبينيم اين است كه ايشان ابايي ندارند از اينكه اگر در موردي، خطايي شده، موضعگيري صريح كنند، مثلاً در قضيه آقاي سيدكاظم شريعتمداري و حزب خلق مسلمان، باز جامعه مدرسين با امضاي ايشان آمد و اعلاميه داد كه ايشان ديگر مرجع تقليد نيست، قضيه آقاي منتظري هم همينطور. بالاخره اينها آدمهاي كوچكي كه نبودند، ولي ايشان ابايي ندارد و بعد از اين موضعگيريها هم حالت مغبون و سرخورده و گوشهگير نداشت. باز يكي از نيازهاي امروز ما همين است كه ما مثلاً يك راهي را ميرويم و بعد ميبينيم آنچه ميخواستيم نشد، ميمانيم كه چه كنيم.
راه اولياي خدا همين است كه گفتيد. يكي را تأييد ميكني، بعد ميبيني توزرد درآمد. با عقل، با بصيرت و با مبنا هم تأييد كرده بودي، اما اگر مشخص شد كه اين فرد از ابتدا فريبكار بوده و با ظاهرسازي نقش بازي كرده يا نه، در آن زمان كه او را تأييد كرديد، سليمالنفس بوده اما در ادامه مسير، دچار لغزش شده، بايد اعلام كرد، بهويژه همان كساني كه تأييد كرده و در ايجاد حسن ظن براي او مؤثر بودهاند، وظيفه بيشتري دارند، آنها بايد جلوي سوء استفاده از آن حسن ظن ايجاد شده در مسيرهاي نادرست را با موضعگيري صريح و بهموقع خود بگيرند. آيتالله مشكيني «رحمهالله عليه» شيوهاش اين بود.
براي اينكه انسان حاضر باشد، چنين كاري بكند، قاعدتاً بايد وابستگي به دنيا هم نداشته باشد. چون به هر حال، اعتبار خودش هم ممكن است با محاسبات مادي در معرض خطر قرار بگيرد.
آيتالله مشكيني حقيقتاً ذرهاي وابستگي به دنيا نداشت. «صائناً لنفسه» كه ميگفت عجيب بود، خودش تكان ميخورد. نگاه نميكرد كه مردم دارند به منبرش گوش ميدهند. انگار مثل اينكه خودش را نسبت به اين جمله مسئول ميدانست.