مادر به خيمه و دو جوانش به قتلگاه
پا مي كشند راه نفس باز وا كنند
در آخرين نفس كه نفس بر لب آمده
مي خواستند مادر خود را صدا كنند
اما زخيمه گاه نيامد به جاي او
زود آمدند تا سرشان را جدا كنند
عباس اگر نبود كه چيزي نمانده بود
خواستند هر چه كه تيغ است جا كنند
:: بازدید از این مطلب : 485
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1