شاه حسین(ع) ارباب بی نظیر من:
خبري نيست از تو و کفنت
يوسف من کجاست پيروهنت
يادگاري ز جنگ حک شده است
مهري از سم اسب روي تنت
تا خود حشر بر سنان لعنت
که فرو کرده نيزه بر دهنت
پير مردان ناتوان حتي
با عصا ميزدن بر بدنت
همه جا را سياه ميديدي
به فداي نفس نفس زدنت
ايینه بودي و ترک خوردي
از همه بي هوا کتک خوردي
قتلگاهت نگو که غوغا بود
سر پيراهن تو دعوا بود
ان چه در بين شعله ها ميسوخت
گيسوي دختران زهرا بود
کاش مادر نبود در گودال
از بد روزگار اما بود